بسمه تعالی
توضیح آنکه این نقد قبلاً در روزنامه مردمسالاری چاپ شده بود .
۱ – منتقد محترم در ابتدا گفته : ” این کتاب بیانگر تقابل دو دیدگاه موافقان و مخالفان ادامه ی جنگ تحمیلی بعد از باز پس گیری سرزمین های اشغال شده توسط قوای بعثی است .”
پاسخ : فرض مبنایی این جمله صحیح نیست زیرا بخش هایی از خاک کشور ما تا پایان جنگ تحمیلی همچنان در اشغال رژیم بعثی عراق بود . در این راستا می توان به مصاحبه ای از سردار سرلشکر غلامعلی رشید اشاره کرد که در آن بیان می کنند که در پایان جنگ هنوز ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از خاک ما در تصرف عراق بود . لذا تا پایان جنگ ، یکی از اهداف ما ، بیرون راندن دشمن از کل خاک کشورمان بود .
۲ – در ادامه گفته شده : ” ای کاش در ابتدای این کتاب به جایگاه جهاد و تفاوت جهاد دفاعی و جهاد ابتدائی اشاره می شد و به لحاظ فقهی و حقوق بین الملل این مسئله تشریح می شد که آیا یک کشور اسلامی ، پس از آزاد سازی شهرها و زمین های اشغال شده اش ، لازم است که پایتخت کشور متخاصم را نیز فتح کند ؟ آیا چنین چیزی در جامعه ی جهانی پذیرفته شده است ؟ آیا نظام نوپایی که قصد دارد انقلابش را به تمام جهان صادر کند ، می تواند با شعار “جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان ” به این مهم دست یابد ؟ به نظرم تا پاسخ به این سوالات به عنوان اصل موضوع پذیرش یا عدم پذیرش قطعنامه ، به روشنی تبیین نشود ، بقیه مباحث فرع بر آن است و از اهمیت کمتری برخوردار خواهد بود . نسل جوان امروز ، نسل پرسشگری است که به پدیده های اجتماعی و سیاسی ، نگاهی انتقادی دارد و به صرف اینکه نظر یک عالم دینی در باره آن موضوع چه باشد ، قانع نخواهد شد و رویکرد تعبدی را در حوزه ی فرهنگی و اجتماعی برنمی تابد . “
پاسخ : اولاً ، همان گونه که در فوق اشاره شد ، حتی تا پایان جنگ هنوز بخش هایی از خاک کشور ما در اشغال دشمن بود . این اراضی اشغالی فقط هنگامی تخلیه شد که صدام در سال ۱۳۶۹ به کویت حمله و آن را اشغال کرد و چون با تهدید آمریکا و متحدینش مواجه شد ، برای آنکه خیالش از ناحیه مرزهای ایران راحت باشد ، از مناطق اشغالی ایران عقب نشینی کرد .
ثانیاً ، اگر ما امام خمینی (ره) را به عنوان یک فقیه و مجتهد جامع الشرایط قبول داریم ، ایشان تا سال پایانی جنگ بارها و بارها گفته بودند که ما حتی در خاک عراق نیز مشغول دفاع هستیم و این جنگ ما یک جنگ دفاعی است .
ثالثاً ، اگر به جنگ جهانی دوم نظری بیندازید ، هنگامی که متفقین ، کشورهای اشغال شده توسط آلمان نازی را آزاد کردند ، به این موضوع بسنده نکرده ، به خاک آلمان حمله کرده و پایتخت آن را نیز اشغال کردند . ژاپن نیز که متحد آلمان بود ، پس از شکست های بیرونی ، اعلام کرد که دیگر به جنگ ادامه نمی دهد و تسلیم می شود . اما آمریکایی ها به اعلام تسلیم ژاپن توجهی نکردند و هیروشیما و ناکازاکی را با بمب اتمی مورد هدف قرار دادند . پس از آن هم اقدام به اشغاال خاک ژاپن کرده و برای آنجا فرماندار نظامی تعیین کردند . همچنین متفقین پس از شکست موسولینی که متحد هیتلر بود ، به ایتالیا نیز حمله کرده و خاک ایتالیا را اشغال کردند . به نظر می رسد که همین تعداد مثال کافی باشد .
رابعاً ، شعار ” جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان ” یک شعار قرآنی است . خداوند متعال می فرماید : ” و قاتلواهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین کله لله “. تبیین فقهی این مسئله را می توانید از زبان امام خمینی در صحیفه امام مطالعه بفرمایید . در راستای همین شعار قرآنی بود که امام خمینی بارها فرمودند : این جنگ خاتمه نمی پذیرد الا به سقوط صدام و حزب بعث عراق .
۳ – منتقد محترم در بخش ” ارائه تصویر غیر واقعی از آیت الله هاشمی رفسنجانی ” می نویسد : ” بخش قابل توجهی از این کتاب به نقل یادداشت های روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی و نشان دادن تقابل برخی از آنها با دیدگاه ها و نظرات حضرت امام پرداخته است ، غافل از اینکه اگر حقیقت موضوع را به همین مقدار بدانیم ، با آن حجم تعریف و تمجید ها و مسئولیت هایی که حضرت امام به آقای هاشمی واگذار کرده اند چه کنیم ؟ یعنی نویسنده کتاب به این سوال اساسی پاسخ نداده است که چرا حضرت امام با مشاهده ی این همه سرپیچی و نافرمانی از دستورها و اوامرش نه تنها آقای هاشمی را از ریاست شورای عالی دفاع عزل نمی کند ، بلکه به عنوان قائم مقام فرمانده کل نیروهای مسلح منصوب می کنند و بیشترین اعتماد و مشورت ها را با شخص ایشان انجام می دهند و این تناقضی است که نویسنده خواسته یا ناخواسته به آن نپرداخته است . “
پاسخ : باز هم منتقد محترم در این قسمت به چند مطلب توجه نکرده اند :
اولاً ، پرسیده اند که چرا امام آقای هاشمی را از ریاست شورای عالی دفاع عزل نکرد ؟ جهت اطلاع شما ، آقای هاشمی رفسنجانی ، عضو شورای عالی دفاع بوده اند ، نه رئیس آن . رئیس شورای عالی دفاع ، رئیس جمهور وقت یعنی مقام معظم رهبری بوده اند . پس آقای هاشمی هیچ گاه رئیس شورای عالی دفاع نبوده که امام بخواهد وی را از این سمت عزل کند .
ثانیاً ، سمت جانشین فرمانده کل قوا که به آقای هاشمی داده شد ، مربوط به تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۶۷ یعنی حدود دو ماه قبل از پایان جنگ است . یعنی در طی دوران جنگ هشت ساله ، ایشان فقط حدود دو ماه این سمت را داشته است . گرچه در طی این دو ماه نیز به اصلی ترین وظیفه ای که امام خمینی برای ایشان تعیین کرده بود ، یعنی ” بسیج کلیه امکانات کشور در راستای پشتیبانی همه جانبه از جبهه های جنگ ” نه تنها عمل نکرد ، بلکه برعکس آن عمل کرد !
ثالثاً ، ایشان به مسئله تقابل مطالب یادداشت های روزانه آقای هاشمی با دیدگاه ها و نظرات امام ، تشکیک کرده و آن را با داشتن سمت های مختلف توسط آقای هاشمی در تضاد می داند ! در صورتی که در کتاب “راز قطعنامه” ، این تقابل ها به صورت کاملاً مستند ارائه شده است . آیا می خواهید مطالب یادداشت های روزانه آقای هاشمی را تکذیب کنید ، یا دیدگاه های حضرت امام را که در صحیفه امام موجود است ؟!
۴ – منتقد محترم در بخشی با عنوان ” بی اعتباری نقل از دشمنان و مخالفان ” می نویسد : ” اگر قرار باشد شخصیت هایی نظیر آیت الله هاشمی رفسنجانی یا دکتر حسن روحانی با نقل قول دشمنان دیرینه شان در روزنامه کیهان ، روزنامه ایران ، هفته نامه ۹ دی و مؤسسه فرهنگی قدر ولایت ، معرفی و شناخته شوند ، نتیجه همان چیزی است که مخالفان اسلام در توصیف این دین آسمانی خواهند گفت . نه این که آقایان هاشمی و روحانی خالی از اشتباه و نقد باشند ، خیر ! مقصود اینکه عقل و انصاف حکم می کند که برای بیان یک روایت نزدیک به واقع ، دیدگاه موافقان و مخالفان مطرح شود . “
پاسخ : اولاً ، در مورد آقای حسن روحانی فقط چند مطلب محدود مطرح شده که آن هم عمدتاً از زبان خود آقای هاشمی رفسنجانی و یا آقای محسن رضایی بوده است . بعید است جنابعالی این دو نفر را جزو دشمنان آقای حسن روحانی بدانید !
ثانیاً ، در کتاب “راز قطعنامه” سعی شده تا آقای هاشمی رفسنجانی را در درجه اول از زبان و قول خود ایشان معرفی کنیم و این را می توانید از حجم انبوه مستنداتی که از کتاب ها و مصاحبه های خود ایشان نقل شده ، مشاهده نمائید . مگر آنکه بخواهید بفرمایید که کتاب ها و مصاحبه های آقای هاشمی توسط دشمنان ایشان منتشر شده است !!
ثالثاً ، بخش قابل توجهی از انتقادات در مورد عملکرد آقای هاشمی در دوران جنگ ، از زبان آقای محسن رضایی نقل شده که ایشان در طی سه دهه ی اخیر ـ یعنی از اواخر جنگ تا کنون ـ همواره جزو دوستان نزدیک آقای هاشمی بوده اند . مگر آنکه بخواهید آقای محسن رضایی را نیز ـ برخلاف واقع ـ جزو دشمنان آقای هاشمی تلقی فرمایید !
۵ – در بخشی با عنوان ” نقل قول های نامعتبر از حضرت امام ” اظهار نقل قول های افراد مختلف از حضرت امام ، به دلیل عدم وجود آنها در سخنان و پیام های حضرت امام ، فاقد ارزش خوانده شده است .
پاسخ : اولاً ، مطالبی که در این رابطه در متن کتاب گفته شده ، منبع و ماخذ آن در همان صفحه ذکر شده یعنی خواننده خود تشخیص می دهد که این مطلب نقل قول از آن شخص خاص است و به عنوان اظهارات آن فرد آورده شده و طبیعتاً مسئولیت صحت آن اظهارات را خود آن افراد پذیرفته اند .
ثانیاً ، در مورد اظهارات افراد مختلف درباره یک فرد خاص ، اخبار و شواهد و قرائن گوناگون را باید در کنار هم قرار داد و دید که آیا این موارد با هم دارای همخوانی هستند یا نه .
ثالثاً ، اگر نقل قول اشخاص مختلف از حضرت امام فاقد ارزش و اعتبار است ، پس چرا این مطلب را در مورد اظهارات عجیب و غریب آقای هاشمی رفسنجانی نمی فرمایید ؟ آنجا که می گوید : “امام با حذف شعار مرگ بر آمریکا موافق بود” . یا اینکه ” پس از قبول قطعنامه ، امام به من گفت که پذیرش قطعنامه از الطاف الهی بود ” و یا ” امام به من گفت که پذیرش قطعنامه برای من جام زهر بود اما بعد تبدیل به شهد شیرین شد ” !
این ادعاهای خلاف واقع آقای هاشمی در حالی است که امام تا آخرین روزهای حیات خود ، همچنان آمریکا را “شیطان بزرگ” و “تروریست بالذات” و “ام الفساد قرن” ، خطاب می کرد و ۱۰ روز قبل از پذیرش قطعنامه ، مردم را برای جنگ با آمریکا به سوی جبهه ها فراخواند . امامی که از قبول قطعنامه چند بار به سر کشیدن جام زهر یاد می کند و در بخشی از پیام قبول قطعنامه می گوید : “باز هم می گویم که پذیرش این مسئله برای من از زهر هم کشنده تر است ” ، آیا به طور خصوصی به آقای هاشمی گفته که قبول قطعنامه شهد شیرین بوده است ؟!
رابعاً ، با این استدلال شما ، بخش قابل توجهی از یادداشت های روزانه آقای هاشمی و نیز خاطراتی که سایر مسئولان آن زمان همچون محسن رفیق دوست ، علی اکبر ناطق نوری ، علی اکبر ولایتی و … منتشر کرده اند ، فاقد ارزش باید تلقی شوند !
۶ – در بخش ” تناقض نتیجه گیری های کتاب با نص صریح نامه امام ” چنین آمده : ” نویسنده در چند بخش طولانی و با نقل قول های مختلف تلاش کرده است که میر حسین موسوی را به عدم حمایت جدی از جبهه های جنگ متهم نماید . ” و بعد برای رد این مطلب به نامه سوم آذر ۶۷ امام خطاب به آقای موسوی اشاره کرده است و آن را دلیل عدم صحت مطالب مذکور گرفته است .
پاسخ : اولاً ، مگر امام خمینی بارها در طی جنگ خطاب به دولت و مسئولین کشور نگفتند که جنگ را در رأس مسائل کشور قرار دهید ؟ مگر نگفتند که جنگ باید اولویت اصلی کشور باشد ؟ نخست وزیری که بنا بر آمار سازمان برنامه و بودجه و بنا بر تصریحات مکرر آقای رضایی فرمانده وقت سپاه ، در طی هشت سال جنگ ، به طور متوسط فقط ۱۲ درصد بودجه کشور را به جنگ اختصاص می دهد ، آیا این مسئله به عنوان عدم اطاعت از امام و کارشکنی در کار جنگ محسوب می شود یا نه ؟ آقای رفیق دوست وزیر وقت سپاه در زمان جنگ ، طی مصاحبه ای اشاره می کند که در یکی از سالهای جنگ ـ ظاهراً اشاره به سال ۱۳۶۵ است ـ بودجه کل کشور ۵۸۰ میلیارد تومان بود و برای جنگ فقط ۴۰ میلیارد تومان در نظر گرفته بودند . ایشان می گوید که ما مجبور شدیم از امام اجازه بگیریم تا بدون تایید دولت و مجلس ، مبلغ ۱۵ میلیارد تومان هم از بانک مرکزی بگیریم . اختصاص ۴۰ میلیارد تومان از ۵۸۰ میلیارد تومان بودجه کشور برای جنگ ، می شود حدود ۷ درصد بودجه . به نظر شما این خدمت است یا خیانت ؟! اما در تیر ماه ۶۷ ، آقایان به امام می گویند که ما همه امکانات کشور را برای جنگ اختصاص داده ایم و دیگر هیچ پول و امکاناتی نداریم !
ثانیاً ، نتیجه عملکرد میرحسین موسوی در چهار سال اول دولتش آنچنان بوده که حضرت آیت الله خامنه ای رئیس جمهور وقت ، به هیچ عنوان قصد نداشتند که وی را برای دور دوم به عنوان نخست وزیر معرفی کنند . خود ایشان طی سخنانی در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۶۷ در جمع فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) ، می فرمایند : “به خاطر مشکلاتی که در باب نخست وزیر پیش آمد ، که بنده آن نخست وزیر را قبول نداشتم ، بعد امام فرمودند و بنده از امام تبعیت کردم . برادرمان آقای موسوی را تصویب کردم و از ایشان حمایت هم کردم ؛ تا این ساعت هم من از آقای موسوی همیشه حمایت کرده ام .”
قبل از آن ، رئیس جمهور در تابستان ۱۳۶۴ ، طی نامه ای به نمایندگان مجلس شورای اسلامی اعلام کرده بود که میرحسین موسوی در چهار سال اول دولتش ، بیش از ۶۰۰ مورد تخلف از قانون اساسی داشته که من به ایشان تذکر داده ام و ایشان توجهی نکرده اند .
توضیحات بیشتر را در کتاب مطالعه بفرمایید .
۷ – در بخشی تحت عنوان ” آیا همکاری با دفتر فرح پهلوی جرم است ؟ ” با اشاره به جمله ای که در کتاب در مورد همکاری پیش از انقلاب زهره کاظمی ( زهرا رهنورد ) با لیلی جهان آرا ـ نزدیک ترین دوست فرح پهلوی ـ آمده ، چنین می نویسد : ” آیا مشابه همین اتهامات برای جناب آقای حداد عادل که یکی از شاگردان تراز اول دکتر سید حسین نصر رئیس دفتر فرح پهلوی بوده ، مطرح نیست ؟ چطور شما به صرف تکذیبیه جناب حداد عادل می پذیرید که او هیچ گونه همکاری با دفتر فرح پهلوی نداشته است ، اما تکذیبیه ستاد موسوی و رهنورد در عدم ارتباط با بیگانگان مورد پذیرش شما قرار نمی گیرد ؟ و اکنون که این دو نفر رسانه و تریبونی برای دفاع از خود ندارند ، آنها را آماج انواع اتهامات قرار می دهید . “
پاسخ : اولاً ، در هیچ جای کتاب ” راز قطعنامه ” اسمی از آقای حداد عادل و یا سید حسین نصر نیامده ، و مشخص نیست که منتقد محترم چگونه مطلبی را که در کتاب نیامده ، به اینجانب نسبت می دهد !
ثانیاً ، بنده در کتاب اشاره کرده ام که زهره کاظمی در پیش از انقلاب ، همکار لیلی جهان آرا ـ دوست نزدیک و فاسد فرح پهلوی ـ بوده است . کجا گفته ام که زهره کاظمی در دفتر فرح پهلوی کار می کرده است ؟!
ثالثاً ، چه زمانی ستاد موسوی در مورد ارتباط با بیگانگان تکذیبیه صادر کرده ؟ آیا منظورتان از ستاد موسوی ، اردشیر امیرارجمند ، مشاور حقوقی ستاد میرحسین موسوی ـ مرتبط با منافقین و سرویس اطلاعاتی فرانسه که بعد از فرار از کشور ، سفری هم به اسرائیل کرد ـ می باشد ؟!
آیا هنگامی که رضا پهلوی و فرح پهلوی به عنوان سرکردگان گروهک های سلطنت طلب ، مسعود رجوی سرکرده گروهک تروریستی منافقین ، عبدالله مهتدی سرکرده گروهک تروریستی کومله ، هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا ، دیوید میلیبند وزیر امور خارجه انگلیس ، موشه یلعون وزیر امور راهبردی اسرائیل و نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی ، در بحبوحه فتنه ۸۸ از خرداد تا دی ۸۸ ، از میرحسین موسوی و همسرش به صراحت اعلام حمایت می کردند ، شما اعلام برائتی از جانب میرحسین موسوی مشاهده کردید ؟ ترددهای دبیر دوم سفارت انگلیس به ستاد انتخاباتی موسوی در ایام تبلیغات با چه توجیهی صورت می پذیرفت ؟ و …
رابعاً ، نوشته اید : ” اکنون که این دو نفر رسانه و تریبونی برای دفاع از خود ندارند ، آنها را آماج انواع اتهامات قرار می دهید ؟ ” گویا جنابعالی طی چند سال اخیر نگاهی به انواع و اقسام روزنامه ها ، مجلات و سایت ها نمی اندازید تا ملاحظه کنید چه حجمی از این رسانه ها از آنان دفاع می کنند . ( رسانه های آمریکایی و انگلیسی و … پیشکش ) و گویا جنابعالی نمی دانید که بخش قابل توجهی از مسئولین دولت کنونی ، از حامیان این دو نفر می باشند و در مراسم های مختلف به انحای گوناگون از آنان اعلام حمایت می کنند !
۸ – در بخش ” تناقض های جدی درباره بهزاد نبوی ” به بخشی از سخنان بهزاد نبوی در دیدار با دانشجویان دانشگاه تهران و پس از جنگ خلیج فارس بین آمریکا و عراق در اسفند ۱۳۶۹ ، اشاره شده که بهزاد نبوی می گوید : “این جنگ یک فرصت تاریخی برای حمله به اسرائیل به وجود آورده بود که از دست رفت … وظیفه ما این بود که به هر طریق که ممکن است ، سمت و سوی جنگ را عوض می کردیم . ” منتقد محترم این سخنان را دلیل موضع ضد آمریکایی بهزاد نبوی فرض کرده است !
پاسخ : اتفاقاً قضیه کاملاً برعکس تصور منتقد محترم است . جملات فوق خود دلیل دیگری بر آمریکایی بودن بهزاد نبوی است . زیرا که وی و برخی دیگر از همفکران او قصد داشتند تا در آن سال ، ایران را به حمایت از رژیم صدام ، وارد درگیری با آمریکا و متحدینش کنند . این همان طرحی بود که قبل از حمله آمریکا در سال ۱۳۶۹ ، صدام به دولت آمریکا پیشنهاد کرد تا آمریکا به جای حمله به عراق ، به ایران حمله کند و عراق هم در کنار آمریکا مجدداً به ایران حمله خواهد کرد . اما رهبر معظم انقلاب که متوجه طرح های پلید آمریکا و صدام شده بودند ، با اتخاذ سیاست بی طرفی ، هم حمله ی عراق به کویت را محکوم کردند و هم حمله ی آمریکا به عراق را . به این ترتیب نقشه جناب بهزاد نبوی و دوستانش نیز خنثی شد .
در انتهای این بخش نیز گفته شده : ” چرا این کتاب به کوتاهی وزیر اطلاعات وقت ، حجت الاسلام و المسلمین ری شهری در ارائه ی گزارش های خیانت کارانه ی بهزاد نبوی و میرحسین موسوی به رئیس جمهور و حضرت امام اشاره ای نکرده است ؟ “
پاسخ : اولاً ، گزارشی که از طرف سرویس اطلاعاتی شوروی مبنی بر ارتباط بهزاد نبوی با سازمان سیا ، برای آقای هاشمی فرستاده شد ، مربوط به شهریور سال ۱۳۶۰ بود و آقای ری شهری در سال ۱۳۶۳ و پس از آغاز به کار کردن وزارت اطلاعات ، به عنوان وزیر اطلاعات وارد دولت شدند .
ثانیاً ، هنگامی که ایشان می خواهد بر روی پرونده انفجار نخست وزیری ـ که یکی از متهمین اصلی آن بهزاد نبوی بود ـ کار کند ، آقای هاشمی رفسنجانی وی را از این کار نهی می کند و می گوید که وارد این مسائل سیاسی نشوید !
ثالثاً ، مقصر اصلی در عدم پیگیری پرونده ارتباط بهزاد نبوی با سازمان سیا ، شخص خود آقای هاشمی رفسنجانی است . زیرا در سال ۶۰ نه این خبر را به اطلاع امام می رساند ، و نه آن را به مسئولین اطلاعاتی کشور می دهد تا نسبت به صحت و سقم آن بررسی کنند . به جای آن ، خبر را یک راست می گذارد کف دست خود بهزاد نبوی ! این یکی از بزرگترین خطاهای اطلاعاتی و حفاظتی آقای هاشمی است که هیچ توجیه اطلاعاتی برای آن نمی توان ارائه کرد . و با کمال تأسف باید گفت که در طی سه دهه ی گذشته ، آقای هاشمی همواره حامی و مدافع بهزاد نبوی بوده است .
۹ – در بخش دیگری با عنوان ” راز قطعنامه چیست ؟” با اشاره به تفاوت دیدگاه آقای هاشمی رفسنجانی با امام در مورد جنگ که آقای هاشمی به دنبال پایان هر چه سریعتر جنگ و دیدگاه امام که گرفتن حق خودمان با تکیه بر قدرت بود ، می نویسد : ” حضرت امام از این تفاوت دیدگاه ها کاملاً مطلع بودند و با علم و اطلاع کامل ، و به پیشنهاد رئیس جمهور وقت ( رهبر معظم انقلاب ) ، آقای هاشمی رفسنجانی را به جانشینی فرماندهی کل قوا منصوب می نمایند ”
پاسخ : اولاً ، منصوب شدن آقای هاشمی به سمت جانشین فرمانده کل قوا ، ابتدا از سوی آقای محسن رضایی مطرح و ایشان این موضوع را به رئیس جمهور وقت ( مقام معظم رهبری ) پیشنهاد می کند و رئیس جمهور هم این پیشنهاد را با امام خمینی مطرح می کنند . دلیل این کار آقای رضایی را در مقاله دیگری به طور مفصل توضیح خواهم داد .
ثانیاً ، این حکم فقط مربوط به دو ماه پایانی جنگ است .
ثالثاً ، قبلاً هم اشاره کردم که آقای هاشمی به اصلی ترین وظیفه ای که امام در این حکم برای ایشان مشخص می کند ، یعنی “بسیج کلیه امکانات کشور برای پشتیبانی همه جانبه از جبهه ها ” به هیچ وجه عمل نمی کند . آقای هاشمی در آذر ماه ۱۳۶۷ طی مصاحبه ای ناخواسته اعتراف مهمی می کند . وی می گوید : ” ما شاید یکی دو ماهی بود که تصمیم داشتیم ، فکر می کردیم و مقدمات را درست می کردیم برای اینکه دیگر جنگ تمام بشود . بنا بر این ، اینکه قطعنامه را پذیرفتیم ، دلیل بر هیچی نمی شود ، جز اینکه آدم عاقل کسی است که وقتی مصلحت ملت و نظام را چیزی تشخیص داد ، به آن عمل کند . “
در اینجا آقای هاشمی به صراحت اعتراف می کند که حداقل از دو ماه پیش از قبول قطعنامه ، یعنی از اردیبهشت ۱۳۶۷ ، مشغول مقدمه چینی برای پذیرش قطعنامه بوده است . یعنی حتی قبل از آنکه امام خمینی ایشان را به جانشینی فرماندهی کل قوا منصوب کند ، وی در حال تدارک دیدن خاتمه جنگ از راه پذیرش قطعنامه بوده است . با این وجود ، هنگامی که امام خمینی در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۶۷ ایشان را به جانشینی فرماندهی کل قوا منصوب می کند تا همه امکانات کشور را در راه پشتیبانی همه جانبه از جبهه ها بسیج کند ، وی به امام نمی گوید که به هیچ وجه قصد چنین کاری را ندارد و بلکه برعکس ، می خواهد زمینه پذیرش قطعنامه را فراهم کند !
البته برای پی بردن به اینکه آقای هاشمی رفسنجانی دقیقاً از چه زمانی فعالیت های پنهانی خود را برای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ آغاز کرد ، می توانید به مقاله ای که با عنوان “دیپلماسی پنهان ۵۹۸ ” در سایت خود گذاشته ام ، مراجعه کنید .
رابعاً ، آقای هاشمی در یکی از مصاحبه های خود می گوید : ” من که مسئول جنگ بودم ، بعد از عملیات خیبر سیاستی داشتم که هیچ وقت مورد تصویب رهبر انقلاب قرار نگرفت ، اما رد هم نشد . “
این یکی از واضح ترین اعترافات آقای هاشمی رفسنجانی است مبنی بر اینکه سیاست وی در جنگ ، هیچ گاه مورد تصویب و تأیید امام خمینی قرار نگرفته بود . یعنی امام ، شیوه ی کار آقای هاشمی در جنگ را قبول نداشته اما به دلیل اینکه مهره های در اختیارش همین افراد بودند ، ناچار بوده که با همین ها کار و نافرمانی های آنها را نیز تحمل کند و سعی کند حتی الامکان با تذکر و نصیحت و هشدار ، مسیر آنها را اصلاح کند .
در ادامه موضوع فوق ، منتقد محترم با اشاره به جمله ی امام که ” به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری می کنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم ، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم . ” ، می نویسد : “آیا نویسنده کتاب ، رئیس جمهور وقت ( آیت الله خامنه ای ) را در زمره ی تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی آن زمان می داند یا خیر ؟ … بعید است که در زمان نوشتن “تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی ” دیدگاه رئیس جمهور منتخب مردم را به عنوان رئیس قوه ی مجریه مد نظر نداشته باشند . لذا این گونه سیاه و سفید پنداشتن ها و استثنا کردن یک جناح و جریان فکری از مسئولیت تمامی اتفاقات رخ داده در جنگ هم خلاف واقع است و هم خلاف عقل و انصاف . “
پاسخ : اولاً ، اگر همه مسائل آن گونه بود که شما ادعا می کنید و همه مسئولین مربوطه کار خود را به خوبی انجام می دادند و هیچ کس هم در کار جنگ کارشکنی و خیانت نمی کرد ، پس چرا امام خمینی در همان جمله ، به “حوادث و عواملی” اشاره می کند که از ذکر آن خودداری می کند و می گوید به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد ؟ به راستی این “حوادث و عوامل ” چه بودند که امام خمینی مطرح کردن آنها را در آن برهه از زمان به صلاح نمی داند و روشن شدن آنها را به آینده موکول می کند ؟
ثانیاً ، “نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور” که امام به آن اشاره می کند ، همان گزارشات جلسه ۲۳ تیر ۱۳۶۷ است که در آن جلسه آقای هاشمی رفسنجانی سه دسته گزارش را جلوی حضرت امام می گذارد . یکی گزارش اقتصادی که میرحسین موسوی وضعیت اقتصادی کشور را زیر صفر اعلام می کند ؛ یکی گزارش سیاسی سید محمد خاتمی وزیر ارشاد که می گوید مردم دیگر تمایلی به حضور در جبهه ندارند ؛ یکی گزارش نظامی رضایی فرمانده سپاه و ظهیر نژاد رئیس ستاد ارتش که مضمون آنها اینست که دیگر توان مقابله با تهاجمات دشمن را نداریم ؛ یکی هم گزارش مفصل و مکتوب خود آقای هاشمی که در آن هم به جنبه اقتصادی اشاره شده ، هم به جنبه سیاسی و هم جنبه نظامی .
امام هم که می بیند مسئولین اصلی اقتصادی و سیاسی و نظامی دست هایشان را بالا برده اند و اعلام می کنند که دیگر نمی توانند جنگ را ادامه دهند ، به سختی و با تلخی ، قطعنامه را می پذیرند .
در کتاب “رازقطعنامه ” با ارائه مستندات مفصل ، نشان داده ایم که هر سه دسته گزارشات فوق ، خلاف واقع و کذب بودند و در واقع ، این آقایان ، به رهبر نظام در جلسه ۲۳ تیر ۱۳۶۷ ، گزارشات خلاف واقع دادند .
البته ممکن است بپرسید که مگر می شود مسئولین سطح بالای کشور گزارش خلاف واقع بدهند ؟ پاسخ این است که بله . چرا نمی شود ؟ پاییز سال ۱۳۹۲ را به خاطر دارید که آن مقام ارشد اجرایی کشور در دانشگاه تهران سخنرانی کرد و اظهار داشت که “خزانه خالی است .” ؟ چند روز پس از آن ، نمایندگان مجلس شورای اسلامی ، وزیر اقتصاد را به مجلس دعوت کردند و از او در مورد این مسئله سوال کردند . وی پاسخ می دهد که خزانه نه تنها خالی نیست ، بلکه حدود ۱۰۰ میلیارد دلار هم موجودی داریم .
یا در موردی دیگر ، همان مقام ارشد اجرایی کشور ، طی دو سال اخیر چند بار در مصاحبه هایشان اظهار داشتند که پس از توافق ژنو در آذر ۹۲ ، بخشی از تحریم ها علیه ایران لغو شده است . این در حالی است که از آذر ۹۲ تا کنون ، نه تنها حتی یک مورد از تحریم ها لغو نشده ، بلکه دهها مورد تحریم های جدید نیز به تحریم های قبلی اضافه شده است ! لذا می بینید که مقامات ارشد به چه راحتی می توانند گزارشات خلاف واقع بدهند !
ثالثاً ، مقام معظم رهبری در مورد دلیل پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط امام ، طی سخنانی در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۳۷۵ چنین می فرمایند : ” امام همان وقت هم که در سال ۶۷ جنگ را تمام کردند ، بعد از آن موقعی بود که بعضی از مسئولان با ایشان رفتند بحث کردند ، حرف زدند ، “اصرار کردند ” ؛ ایشان همان موقع هم حاضر نبودند جنگ را تمام کنند . روحیه امام یک روحیه تسلیم ناپذیر بود . “
فرمایشات مقام معظم رهبری حاوی چند نکته می باشد : ۱ ـ “بعضی از مسئولان در پیش امام اصرار کردند که قطعنامه پذیرفته شود .” معنای این سخن آن است که خود مقام معظم رهبری جزو این افراد اصرار کننده نبوده اند . ۲ ـ علی رغم اصرار این افراد ، امام حاضر به پذیرش قطعنامه نبودند . ۳ ـ عبارت ” روحیه امام یک روحیه محکم تسلیم ناپذیر بود ” ، حاکی از آن است که بعضی مسئولان قصد به تسلیم کشاندن امام را داشتند و مقام معظم رهبری با این کار موافق نبوده اند .
همچنین مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۶۷ در جمع فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) می فرمایند : ” من در اوایل سال ۶۲ ، در برهه ای کوتاه و چند ماهه مسئولیت پیدا کردم . چند ماه مسئول همه کارها بودم . شاید به شش ماه نرسید ، تا شروع عملیات خیبر . قبل از این دوره و بعد از آن ، من هیچ مسئولیتی نداشتم . قضیه جنگ را هم که خودتان می دانید ، مسئولیت جنگ با من نیست . دیروز هم نبوده و حالا هم نیست . از سال ۶۲ به این طرف ، بنده هیچ گونه مسئولیتی در جنگ ندارم . “
از این فرمایشات مقام معظم رهبری نیز می توان استنباط کرد که ایشان جزو تحمیل گران قطعنامه ۵۹۸ به امام خمینی نبوده اند . از سوی دیگر ، توجه داشته باشید که مقام معظم رهبری با برخی تصمیمات آقای هاشمی در دوران جنگ مخالف بودند که از جمله آنها می توان به مخالفت ایشان با تغییر جبهه عملیات از جنوب به شمال غرب در کردستان عراق ( عملیات والفجر ۱۰ ) اشاره کرد که هم ایشان و هم تعدادی از فرماندهان سپاه با این تغییر جبهه مخالف بودند ولی آقای هاشمی تصمیم گیرنده اصلی بود . تغییر جبهه ای که منجر به خالی شدن جبهه جنوب از نیرو و تجهیزات شد و راه را برای بازپس گیری فاو و شلمچه و جزایر مجنون توسط صدام ، آماده ساخت .
۱۰ – در بخش ” حمایت حضرت امام از انتخاب مجدد موسوی به عنوان نخست وزیر ” چنین آمده : ” حضرت امام با به کار بردن دو واژه “متدین” و “متعهد” پس از نام مهندس موسوی ، آب پاکی را بر تمامی نتیجه گیری های نویسنده کتاب ریخته است . “
پاسخ : اولاً ، امام خمینی در بخشی از پیام ۲۲ بهمن ۱۳۶۳ خطاب به دولت مهندس موسوی می فرمایند : ” دولت چنانچه کراراً تذکر داده ام ، بی شرکت ملت و توسعه بخش های خصوصی جوشیده از طبقات محروم مردم و همکاری با طبقات مختلف مردم ، با شکست مواجه خواهد شد . “
معنای این کلام امام آن است که امام از سال اول این دولت ، چندین بار مطلب فوق را به دولت تذکر داده ولی جناب میرحسین موسوی به آن توجهی نکرده است . دقت کنید که امام می گوید : ” چنانچه کراراً تذکر داده ام ” یعنی این مطلب را چندین بار دیگر نیز گفته اند ولی موسوی اعتنایی به آن نکرده است . امام خمینی باز هم در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ می فرمایند : ” مردم را در همه امور شرکت بدهیم . دولت به تنهایی نمی تواند که این بار بزرگی که الان به دوش این ملت است ، بردارد . ” یعنی که تا سال ۱۳۶۵ هنوز جناب میرحسین موسوی حاضر نیست که به تذکرات پی در پی امام گوش بدهد .
ثانیاً ، به نظر منتقد محترم ، آیا به کار بردن این دو واژه برای مهندس موسوی ، باعث تغییر واقعیات زمان جنگ می شود ؟! یعنی اینکه دولت موسوی در طی هشت سال جنگ ، به طور متوسط فقط ۱۲ درصد بودجه را به جنگ اختصاص داده ، تغییر می کند و مثلاً تبدیل می شود به اختصاص ۵۰ درصد بودجه به جنگ ؟!
اینکه وزیر سپاه می گوید ” دولت را به زور پای جنگ می آوردیم ” و یا این عبارت که ” اکثر اوقات در دولت با پیشنهادهایی که برای جنگ می شد ، مخالفت می کردند و دائم می گفتند : شما که می دانید نمی توانید بغداد را بگیرید ، چرا ول نمی کنید ؟ ” عوض خواهد شد ؟
اینکه فرمانده وقت سپاه می گوید : ” دولت نمی خواست و یا نمی توانست وارد جنگ شود ” و یا این عبارت که ” در جنگ می دیدم که مدیریت و اقتصاد کشور ، پشتیبان جنگ نیست ؛ که اگر بود ، ما سال پنجم ، جنگ را با پیروزی قاطع تمام می کردیم . ” تغییر می کند ؟
اینکه سردار رحیم صفوی ، سردار غلامعلی رشید ، سردار علی فضلی ، سردار محمد کوثری و بسیاری از دیگر فرماندهان جنگ ، از کم کاری و عدم توجه دولت به جبهه ها می گویند ، تغییر خواهد کرد ؟
آیا تعریف امام از مهندس موسوی آن هم چند ماه پس از پایان جنگ ، باعث می شود که یادداشت دوم آبان ۶۶ آقای هاشمی رفسنجانی تغییر کند ؟ آنجا که می نویسد : ” آیت الله خامنه ای تلفن کردند و از عدم اجرای مصوبات شورای عالی پشتیبانی جنگ توسط نخست وزیر ، گله داشتند . “
ثالثاً ، بد نیست نگاهی بیندازیم به بخشی از سخنان دکتر حسن غفوری فرد ، وزیر نیرو در کابینه مهندس موسوی ، آنجا که می گوید : “در زمان وزارت نیرو در دولت مهندس موسوی ، یک دفعه به آقای مهندس موسوی نامه نوشتم و گفتم سازمان برنامه [مسعود روغنی زنجانی] می خواهد به من لطمه بزند ، ولی عملاً به وزارت نیرو ضربه می زند . حالا که بودجه وزارت را نمی دهند ، من کنار می روم . کسی را بجای من بیاورید که با او خصومت و دشمنی نداشته باشند . بعد از من ، دکتر بانکی به این سمت منصوب شدند . یادم است دو سه روز بعد از آن که از وزارت نیرو رفتم ، دکتر بانکی به منزل ما زنگ زدند و گفتند : آن ۲۰۰ میلیون تومانی که چند وقت بود می خواستی بگیری و به تو نمی دادند ، به من دادند . و آن ۵۰ میلیون دلاری را هم که به تو ندادند ، به من دادند ! ۲۰۰ میلیون تومان پول در آن زمان ، نصف یا حداقل بخش بزرگی از بودجه وزارتخانه بود . در هر حال ، در آن چهار سالی که من در وزارت نیرو بودم و بعضی شبها مجبور می شدم همانجا بخوابم ، این پول را به من ندادند .”
البته که آقای روغنی زنجانی ، به جز با دستور مستقیم میرحسین موسوی ، نمی توانسته چنین کاری را انجام دهد . حال سوال می کنم ، از کارآیی انداختن وزارتخانه ای مانند وزارت نیرو به مدت چهار سال ، آن هم در شرایط جنگی را آیا جز خیانت به نظام ، می توان چیز دیگری نامید ؟
مشکل منتقد محترم آن است که می خواهد همه ی واقعیات زمان جنگ را با یک تعریف امام از مهندس موسوی ، بپوشاند و آنها را غیر واقعی تلقی کند .
۱۱ – در بخش ” چرا محسن رضایی دوباره ابقا شد ؟” می نویسد : ” چرا پس از ارتحال حضرت امام و شروع دوره رهبری آیت الله خامنه ای ، محسن رضایی به مدت ۸ سال دیگر در سمت فرماندهی سپاه پاسداران ابقاء می شوند ؟ به هر حال این دو مقوله با هم قابل جمع نیست . یعنی آن حجم از قصورات و تقصیرها با ابقای مجدد نامبرده همخوانی ندارد . “
پاسخ : آیا ابقای آقای رضایی در فرماندهی سپاه بعد از جنگ ، به معنای آن است که آن قصورها و تقصیراتی که در کتاب آورده شده صحت ندارد ؟ جالب است که بخش اعظم مطالبی که در مورد آقای رضایی در کتاب “راز قطعنامه” آورده شده ، از یادداشت های روزانه آقای هاشمی رفسنجانی ـ که به نظر می رسد منتقد محترم ارادت خاصی به ایشان دارد ـ نقل شده است . اگر منتقد محترم اعتراضی به این موارد دارند ، پس باید به جناب آقای رفسنجانی اعتراض کنند و به ایشان بگویند که یادداشت هایشان خلاف واقع است !
اما اینکه چرا محسن رضایی پس از جنگ دوباره ابقاء شد ، به این دلیل بود که دیگر کشور در حالت جنگی قرار نداشت و مشکل امنیتی خاصی وجود نداشت و فرقی نمی کرد که آقای رضایی فرمانده سپاه باشد یا شخص دیگری .
البته چنانچه می خواهید شناخت بیشتری از آقای رضایی به دست آورید ، توصیه می کنم مقاله اینجانب در مورد اسارت ۳۲ ساله حاج احمد متوسلیان ، فرمانده دلاور لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) که در روی سایت اینجانب می باشد را حتماً مطالعه فرمایید . بنده در تابستان ۹۳ نامه ای خطاب به آقای محسن رضایی نوشته و برای ایشان ارسال کردم . در آن نامه از ایشان خواستم که اگر ایراد و اشکالی به مطالب کتاب راز قطعنامه دارند ، با ذکر صفحه مربوطه بگویند و دلایل خودشان را نیز بیان کنند تا مطلب مذکور تصحیح شود . اما تا کنون هیچ پاسخی از ایشان دریافت نکرده ام . همچنین از ایشان خواستم تا چنانچه نظری و یا پاسخی در مورد مقاله اسارت حاج احمد متوسلیان دارند ، بیان کنند که تا امروز هیچ پاسخی نداده اند .
۱۲ – در بخش آخر تحت عنوان ” چرا اسناد خیانت و توطئه به دادگاه ارائه نشده است ؟” نوشته اند : ” این پرسش مطرح است که چرا این همه اسناد جاسوسی ، همکاری با منافقین ، خیانت ، بمب گذاری و توطئه علیه جمهوری اسلامی ، به جای انتشار در یک کتاب ، به دادگاه انقلاب و مراجع قضایی ارائه نشده است ؟ آیا طرح چنین مسائلی در یک کتاب تاریخی ـ پژوهشی پسندیده است ؟ … گویی نویسنده قبل از شروع به پژوهش ، تکلیف خودش را در خصوص نتایج پژوهش مشخص کرده و صرفاً به دنبال اسناد و مدارکی است که ادعای وی را اثبات کند . در کتب روش تحقیق یکی از اولین اصول پژوهش ، بی طرفی نویسنده نسبت به نتایج تحقیق ذکر شده است ، در غیر این صورت ناخودآگاه فرایند پژوهش به سمت نتایج دلخواه پژوهشگر سوق داده خواهد شد . این انتقاد همان گونه که پیش تر شواهدش ارائه شد ، به صورت جدی به کتاب راز قطعنامه وارد است . “
پاسخ : اولاً ، منابع مطالب ارائه شده در کتاب ” راز قطعنامه ” همان گونه که در تمام صفحات آن مشخص است ، به صورت پاورقی در پایین هر صفحه آورده شده است . کلیه مطالب کتاب از منابع آشکار و غیر محرمانه شامل کتاب ها ، مجلات ، روزنامه ها ، خبرگزاری ها و سایت های گوناگون نقل شده اند . یعنی همه ی این مطالب قبلاً منتشر شده اند ، البته به صورت پراکنده .
ثانیاً ، بین کار پژوهشی و کار حقوقی و قضایی تفاوت وجود دارد . در کار حقوقی و قضایی ، باید اسناد و مدارکی ارائه شود که در دادگاه و توسط قاضی ـ طبق ضوابط و موازین قضایی ـ مورد پذیرش قرار گیرد . اما در کار پژوهشی ، شما شواهد و قرائن تاریخی یک موضوع را بررسی می کنید و اینجا فقط ذهن خواننده کتاب است که از مجموع آن شواهد و قضایا ، راجع به یک فرد و یا یک حادثه خاص ، قضاوت می کند .
البته می توان از مطالب ارائه شده در یک کار پژوهشی ، به عنوان مواد خام یک کار حقوقی و یا اطلاعاتی استفاده کرد و بر مبنای آن ، به جمع آوری اسناد و مدارک تکمیلی اقدام نمود .
ثالثاً ، این کتاب ـ که در کمتر از دو سال ، شانزده بار تجدید چاپ شده ـ حاصل یک کار مطالعاتی تقریباً چهار ساله است که برخلاف ادعای منتقد محترم ، به جرئت می توانم بگویم که در شروع کار جمع آوری مطالب ، بنده ذهنیتی نسبت به ۹۰ درصد مطالب کتاب نداشتم و اگر کسی در آن زمان از من راجع به این مطالب سوال می کرد ، پاسخم این بود : ” نمی دانم “
چینش مطالب کتاب ، بعد از آن صورت گرفت که من نسبت به مطالب جمع آوری شده ، به یک جمع بندی کلی رسیدم . لذا این برداشت منتقد محترم که من از ابتدا تکلیف خودم را در خصوص نتایج پژوهش مشخص کرده و صرفاً به دنبال اسناد و مدارک برای اثبات ادعای خودم بودم ، نیز صحیح نمی باشد .
کلام آخر :
به راستی اگر مسئولین آن زمان ، همه به وظایف خود عمل کرده و هیچ یک از آنان نیز در کار جنگ کارشکنی و خیانت نکرده بودند ، و اگر امام با میل و اراده خود قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته و کسی به ایشان تحمیل نکرده بود ، چرا امام چند بار از پذیرش قطعنامه به ” سرکشیدن جام زهر ” تعبیر می کنند و نیز می فرمایند که : ” باز هم می گویم که پذیرش این مسئله برای من از زهر هم کشنده تر است . ” ؟
چرا حضرت امام ، پس از پذیرش قطعنامه ، به مدت تقریباً ده ماه ـ تا زمان ارتحال ایشان ـ به جز فقط یک سخنرانی در جمع اعضای دولت در تاریخ هشتم شهریور ۱۳۶۷ ، کلیه سخنرانی های عمومی خود را قطع می کند ؟
چرا مرحوم حجت الاسلام توسلی ـ از اعضای دفتر امام ـ می گوید : “بعد از آنکه حضرت امام قطعنامه را پذیرفتند و گفتند که جام زهر را نوشیدم ، من دیگر خنده بر لب ایشان ندیدم.”؟
چرا امام خمینی (ره) در نامه ۶ فروردین ۱۳۶۸ خود می نویسد : ” از خدا می خواهم که به پدر پیر ملت عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد ، تا بیش از این طعم تلخ خیانت دوستان را نچشد .” ؟
توجه کنید که امام خمینی در این نامه ، از ” خیانت ” صحبت می کند ؛ آن هم خیانت ” دوستان ” . به راستی این ” دوستان ” چه کسانی بودند ؟
البته بنده در جایی خوانده بودم که امام(ره ) بعدازسخنرانی آقای منتظری (مبنی بر اینکه ما این همه شهید دادیم برای چی؟ )وسخنرانی حاکی از یاس درمقاومت ملت نمودند.که امام درمخالفت با ایشان سخنرانی مبسوطی ایراد فرمودند.بنابراین خیانت دوستان ممکن است به منتظری وباند وی که کار ودسته هاشمی معدوم.است.برگردد.ضمن آنکه خطاهای عملکرد هاشمی رفسنجانی ومهندس میر حسین موسوی دراین زمینه مشهوداست
با سلام
برنامتون رو دیدم .
از زحمتی که برای طبع این کتاب کشیدید ممنونم.
سوالات بسیاری برام حجواب داده شد و علاقه مندم بیشتر در خدمت باشم و استفاده کنم
مجادله احسن.خیلی خوب.هرچندبرخی اشکال هاقابل تامل بیشتر است.یک مجهولی در کتاب فکربنده را مشغول کرده:گفته شد جناب محسن رضایی(احتمالا درسال۶۴) به دلیل احساس خطرکردن در ابقای سمت فرماندهی خود؛از موسوی حمایت کرد.و منبعد سیاستش به صلح شرافتمندانه چرخش نمود.
اما میبینیم بسیاری از صحبت هایشان بعدازآن تاریخ؛ درموضع ادامه ی جنگ است!حتی نامه معروفشان به امام نیز گفته شد بازی خورده است و خود خواهان این امضا نبوده است!
آیا برای فریب عامه و تبرئه خود این کاررا میکرد؟و درواقع همراه هاشمی بود؟چطور چنین مواردی از تاریخ قابل اثبات است؟
سلام . بخشی از مطالب شما را در ویژه نامه ” نیمه پنهان هاشمی رفسنجانی ” که توسط هفته نامه ۹ دی سال گذشته منتشر شد ، پاسخ داده ام . آن را مطالعه فرمایید .
خدا قوت و دستمریزاد بواسطه این قلم شیوا و علم بالایتان … اگر میتونید بعدا درباره این آقای مشکلدار بهزاد نبوی هم کتاب یا مقاله هایی بنویسید که واقعا ما جوانان نیازمند دانستن دقیق اتفاقات حول این شخص هستیم .. خدا پشتیبان شما و خانواده گرامیتان باشد ….
در مورد بهزاد نبوی ، هم در کتاب راز قطعنامه و هم در نیمه پنهان هاشمی ، مطلب نوشته ام .