مصاحبه با خبرگزاری نسیم

«نسیم آنلاین»: چه سالی قطعنامه ۵۹۸  تصویب شده و با چه روندی و در چه شرایطی ایران آن را پذیرفت؟

غضنفری: در مورد قطعنامه ۵۹۸ در سال‌های ۶۶ و ۶۷ شاهدیم که نه حضرت امام (ره) و نه بعضی از مسئولان دیگر مانند مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیس جمهور بودند ، زیر بار پذیرش قطعنامه نمی‌روند، چون ما در جبهه‌ها دست برتر را داشتیم و عراق در موضع ضعف بود و قطعنامه‌ای را هم که شورای امنیت تصویب کرده بود عمدتاً به نفع رژیم صدام و برعلیه ما بود. ۲۹ تیرماه ۱۳۶۶ قطعنامه تصویب و عراق همان روزهای اول می‌پذیرد ولی جمهوری اسلامی خیر.

بر خلاف آن چیزی که در سال‌های اخیر از ناحیه برخی آقایان عنوان می‌شود که قطعنامه ۵۹۸ به نفع جمهوری اسلامی بود و خواسته‌های ما را در آن گنجانده بودند ، چنین مطلبی اصلاً صحت ندارد و این برخلاف واقعیت است.

من بندهای اصلی قطعنامه را در کتاب “راز قطعنامه” آورده‌ام، در این بندها اعلام متجاوز را نمی‌بینید، یعنی هیچ حرفی از اینکه رژیم صدام جنگ را آغاز کرده، به جمهوری اسلامی حمله کرده و شروع کننده تجاوز بوده را در قطعنامه نمی‌بینید، فقط گفته شده که یک هیئتی از طرف سازمان ملل تشکیل خواهد شد تا به دو کشور سفر کند و دلایل مقامات دو کشور را بشنود تا بعد تصمیم بگیرد که چه کسی جنگ را آغاز کرده است؛ در همین حد.

حال بعد از اینکه مشخص شد چه کسی جنگ را آغاز کرده چه می‌شود؟ و بعد از آن آیا متجاوز محکوم خواهد شد؟ خیر چنین چیزی در قطعنامه نیست، قطعنامه فقط می‌خواهد ببیند که چه کسی جنگ را شروع کرده است. همچنین شما هیچ اثری از آثار پرداخت خسارت در این قطعنامه نمی‌بینید . یعنی هیچ جای ۵۹۸ گفته نشده که حکومتی که تجاوز را شروع کرده بایستی غرامات جنگ را بپردازد، چنین چیزی اصلاً در این قطعنامه وجود ندارد بلکه در آن گفته شده که یک صندوقی بعداً تشکیل خواهد شد که کشورهای دنیا کمک‌هایی به این صندوق بکنند و از ناحیه کمک‌های بین المللی به هر دو کشور پرداخت شود تا بخشی از خسارات جنگ جبران شود.

یعنی یک وعده سر خرمنی که تا الآن که ۲۸ سال از تصویب قطعنامه می‌گذرد یک ریال هم کمکی به ما از ناحیه کمک‌های بین المللی نشده است و هیچ الزامی برای پرداخت خسارت در قطعنامه نبود.

در این قطعنامه هیچ تضمینی برای اینکه کشور متجاوز مجدداً بعد از آتش‌بس تجاوزش را شروع نکند ، وجود ندارد و شما در هیچکدام از بندهای قطعنامه چنین چیزی را نمی‌بینید . کما اینکه ۲۷ تیر ۶۷ وقتی رسماً ما پذیرش قطعنامه را اعلام کردیم، سه روز بعد عراق دوباره به ما حمله کرد و از غرب و جنوب لشکرهایش را به داخل کشور ما فرستاد و این نشان دهنده آن بود که قطعنامه هیچ ضمانت اجرایی نداشته است . اشکال بزرگ بعدی این بود که هیچ ساز و کاری برای یک صلح پایدار در قطعنامه پیش‌بینی نشده بود . اینها ایرادات اساسی قطعنامه بود.

اول قطعنامه گفته که دو طرف آتش بس بدهند و بعد به مرزهای بین المللی برگردند حالا این به نفع ما بود یا به نفع صدام؟ جواب این است که کاملاً به نفع صدام بود.

نسیم آنلاین»: از ابتدای جنگ تا روز پذیرش قطعنامه یکی از شروط حضرت امام برای پذیرفتن آتش بس این بود که متجاوز مشخص شود و پرداخت غرامت صورت بگیرد ؟ طبق آن چیزی که شما در کتاب خود اشاره کردید نه غرامتی پرداخت می‌شود و نه متجاوزی محکوم می‌شود. به نظر شما چه چیزی به امام منتقل شده بود که باعث شد حضرت امام این قطعنامه را قبول کنند؟

غضنفری: این سؤال که چه شد حضرت امام قطعنامه ۵۹۸ را در پایان جنگ پذیرفت یک سؤال جدی و اساسی است.

از همان موقع که بعضی از هیئت‌های میانجی‌گر اتحادیه عرب یا جاهای دیگر به جماران برای دیدار با امام می‌آیند ، امام می‌فرمایند که ما حاضریم فردا آتش‌بس بدهیم به‌شرط اینکه شما همین الآن که از حسینیه بیرون رفتید ، مصاحبه کنید و اعلام کنید که صدام متجاوز است و جنگ را شروع کرده است . اما آن‌ها نمی‌پذیرند که این کار را انجام دهند چون می‌دانند اگر این را اعلام کنند که صدام متجاوز بوده تبعات حقوقی دارد و تبعات حقوقی‌اش نیز این است که حالا اگر صدام متجاوز است پس باید خسارات جنگ را بدهد و همچنین آن کشورهایی که در جنگ به صدام کمک کردند شریک‌اند در این جنایت و بایستی غرامت بدهند؛ به همین خاطر حاضر نیستند این را اعلام کنند.

نسیم-2

امام تا روز ۲۲ تیر ۶۷ در مورد پذیرش قطعنامه مقاومت می‌کند اما ایشان چه زمانی به تعبیر خود «جام زهر» را سر می‌کشند؟ ۲۳ تیر ۶۷، یعنی یک روز بعد از بیست و دوم.

در جلسه‌ای که روز ۲۳ تیر ۶۷ تشکیل می‌شود آقای هاشمی و چند نفر از سران قوا خدمت حضرت امام می‌روند و در آن جلسه امام قطعنامه را می‌پذیرند این در حالی است که تا روز قبل یعنی ۲۲ تیر امام در مقابل اصرارهای مکرر آقای هاشمی رفسنجانی برای پذیرش قطعنامه مقاومت می‌کرد و زیر بار نمی‌رفت.

حالا این سؤال به وجود می‌آید که چه شد و چرا امام در این روز قطعنامه پذیرفت؟ در این جلسه ۲۳ تیر ۶۷ آقای هاشمی۶-۷ گزارش را جلوی حضرت امام می‌گذارد که عبارتند از گزارش‌های میرحسین موسوی نخست‌وزیر، وزیر اقتصاد و وزیر برنامه‌وبودجه ، که ماحصل حرف این سه نفر که گزارش اقتصادی داده‌اند این است که پول نداریم و خزانه خالی است و کشور دیگر از نظر اقتصادی نمی‌تواند جبهه‌ها را پشتیبانی کند.

پس حرف مقامات اقتصادی کشور این است که کشور دیگر توان پشتیبانی جنگ را به لحاظ اقتصادی ندارد و پول نداریم . یک گزارش هم متعلق به آقای سید محمد خاتمی وزیر ارشاد و مسئول تبلیغات ستاد کل در انتهای جنگ است. آقای خاتمی در گزارش خود می‌گوید، مردم دیگر تمایل برای آمدن به جبهه‌ها ندارند و استقبال نمی‌کنند.

دو تا گزارش نظامی هم هست که یکی از آن‌ها متعلق به فرمانده سپاه به تاریخ ۲ تیر ۶۷ و دیگری هم گزارش آقای ظهیرنژاد رئیس ستاد ارتش است که حرف این دو گزارش نظامی این است که ما دیگر در جبهه‌ها پیروزی نخواهیم داشت و نمی‌توانیم از این پس در برابر حمله‌های دشمن مقاومت و با آن‌ها مقابله کنیم؛ این هم خلاصه گزارش‌های نظامی است.

در نهایت آخرین گزارش، گزارش خود آقای هاشمی رفسنجانی است که گزارش مفصلی است که خود ایشان نوشته و در آن جلسه می‌گذارد جلوی حضرت امام که در آن‌هم بحث اقتصادی را گفته و هم بحث نیروهای موجود در جبهه و هم بحث نظامی را گفته است و جالب است بدانیم قبل از اینکه آقای میرحسین موسوی و وزرا گزارش خودشان را بدهند و قبل از اینکه آقای خاتمی گزارشش را بدهد و قبیل از اینکه آقای محسن رضایی و ظهیر نژاد بخواهند گزارششان را بدهند، قبل از همه این‌ها ، خود آقای هاشمی رفسنجانی در ملاقات ۲۷ خرداد ۶۷ با امام همه این موارد را گفته است . یعنی اول خودش همه این‌ها را به امام گفته و بعد به این‌ افراد خط داده که بنشینید این‌ها را بنویسید و از قول این‌ها سند کتبی گرفته که به امام بدهد.

در ملاقات ۲۷ خرداد آقای هاشمی به امام می‌گوید که پول‌نداریم، فرماندهان برای عملیات‌ها چیزهایی از ما می‌خواهند که ما برای تأمین آن بودجه و پول نداریم . امام می‌گوید بروید از مردم مالیات جنگی بگیرید، آقای هاشمی در جواب می‌گوید که مالیات گرفته ایم تا حد آخرش هم گرفته ایم و دیگر بیشتر از این امکان ندارد من در کتاب راز قطعنامه نشان داده‌ام که چنین حرفی صحت ندارد، این ادعای آقای هاشمی واقعیت نداشته و کذب و خلاف واقع بوده است . من از ایشان سوال کردم که آقای هاشمی شما کی این مالیات را از مردم گرفتید؟ شما در تاریخ ۲۴ آذر ۶۶ یعنی تقریباً شش ماه قبل از ملاقات ۲۷ خرداد با امام ، مصاحبه ای دارید و در آن مصاحبه گفته‌اید که با این روندی که کمک‌های مردمی برای جبهه‌ها هست ما فعلاً نیازی احساس نمی‌کنیم که بخواهیم مالیات جداگانه‌ای از مردم بگیریم و چنین چیزی ممکن است در آینده‌ای دور پیش بیاید . خب الآن آقای هاشمی باید بگوید که از آذرماه تا خرداد ماه در این شش ماه کی این مالیات را از مردم گرفتند که می‌گویند مالیات را گرفته‌ایم، در حد نهایتش هم گرفتیم و دیگر بیشتر از این امکان ندارد ؟ ایشان یک مطلبی به امام گزارش می‌دهد که اصلاً صحت نداشته، بااین‌حال بعد از این ادعای آقای هاشمی ، امام یک راه حل دیگر جلوی پایش می‌گذارد و می‌گویند که اگر مشکلتان پول است ، بروید نفت پیش‌فروش کنید و پول بگیرید.

بعد از این راه‌حل امام، آقای هاشمی می‌گوید مردم به جبهه نمی‌روند و از جبهه ها استقبال نمی‌کنند . امام می‌فرماید اگر مشکلتان نداشتن نیرو است ، من به مردم حکم جهاد می‌دهم و مردم به جبهه می‌آیند . هر بهانه‌ای که آقای هاشمی می‌آورد ، امام برای آن راه‌حل ارائه می‌کند . بعد قضیه نظامی را هم می‌گوید که اگر ما نپذیریم ، عراق می‌آید خوزستان را هم اشغال می‌کند و غیره.

یعنی قبل از آنکه آقای هاشمی گزارشات ۲۳ تیر ۶۷ را در آن جلسه جلوی امام بگذارد ، خودش همه موارد را قبلاً در آن ملاقات گفته بود و وقتی می‌بیند امام مقاومت می‌کند و زیر بار نمی‌رود ، به این آقایان خط می‌دهد که شما این‌ها را بنویسید  تا ببریم و جلوی امام بگذاریم . ایشان آخر خرداد یعنی ۳-۴ روز بعد از ملاقات با امام ، می‌رود پیش آقای رضایی فرمانده وقت سپاه و به ایشان می‌گوید که ما چند میلیارد دلار برای شما گذاشتیم کنار ـ تناقض‌گویی‌ها را ببینید ـ  ۳-۴ روز قبل به امام گفته که ما هیچی پول نداریم و خزانه خالی است ؛ اما ۳-۴ روز بعد به آقای رضایی می‌گوید که چند میلیارد دلار برای شما برای عملیات گذاشتیم کنار و شما هر چیزی نیاز دارید بنویسید و بدهید تا ما با امام مطرح کنیم ، که آقای رضایی آن نامه دوم تیر را می‌نویسد.

آقای رضایی یک نامه ۶-۷ صفحه‌ای نوشته که مهر ماه ۹۳ در هفته دفاع مقدس ، بخش‌هایی از آن نامه را در تلویزیون خواند و گفت نامه‌ای که من نوشتم اولاً به امام نبوده و من هیچ نامه‌ای به امام نزدم ـ چون آقای هاشمی گفته بود که ایشان به امام نامه زده ـ  آقای رضایی می‌گوید نامه‌ من خطاب به آقای هاشمی است و بعد نامه من این است، که بخش‌هایی از نامه‌اش را می‌خواند و می‌گوید “حالا من نمی‌دانم چه به امام گفتند ولی نامه من این است.”

بعد از جلسه ۲۳ تیر که امام به تعبیر خود مجبور می‌شود جام زهر را سر بکشد ـ چون وقتی آن ۷ گزارش را آقای هاشمی جلوی امام می‌گذارد ، امام می‌بیند که همه مسئولین سیاسی، نظامی و اقتصادی کشور دست‌هایشان را بالابرده‌اند و با این نامه‌ها به زبان بی‌زبانی می‌گویند که ما دیگر ادامه نمی‌دهیم، ما دیگر نیستیم و نمی‌توانیم؛ معنای آن گزارشاتی که می‌دهند این است، یعنی دارند می‌گویند ما ادامه نمی‌دهیم ـ ، امام وقتی می‌بیند که این مسئولین اصلی کنار کشیده اند و می‌گویند ما دیگر نمی‌توانیم ، با اتکا به چه کسی می‌خواهند ادامه بدهند؟

دو روز بعد از آن جلسه ۲۳ تیر امام دستور می‌دهد که بروید مسئولین کشور را جمع کنید و برایشان بگویید که چرا می‌خواهیم قطعنامه را بپذیریم؛ جلسه‌ای از وزرا، وکلای مجلس و ائمه جمعه اصلی کشور تشکیل می‌شود که برای این‌ها توجیه کنند که چرا می‌خواهیم قطعنامه را بپذیریم؛ امام برای این جلسه یک پیام کتبی می‌دهد که حاج سید احمد آقا پسر امام ، این پیام را در جلسه برای مسئولین می‌خواند . چند سال قبل آقای هاشمی این نامه امام را منتشر کرد؛ فکر می کنم سال ۸۵ بود ، تا آن موقع آن نامه منتشرنشده بود و محرمانه نگه‌داشته بودند اما آن سال منتشر کردند.

امام در آن نامه خطاب به مسئولین کشوری می‌نویسد که فرمانده وقت سپاه در نامه ۲ تیر ۶۷ این چیزها را نوشته، آن نامه ۷ صفحه‌ای محسن رضایی را امام در این نامه خود ، در چند خط خلاصه می‌کند . اینکه آقای رضایی در سال ۹۳ سعی می‌کند  بگوید که من نمی‌دانم که چی چیزی به امام گفتند اما نامه‌ای که من نوشته‌ام این است ؛ یعنی می‌خواهد تلویحاً بگوید که آن چیزی که امام در نامه ۲۵ تیر گفته ، نامه من نیست ، نامه من چیز دیگری است، در صورتی که امام نامه آقای رضایی را در آن چند خط خلاصه کرده و می‌گوید که فرمانده سپاه گفته که تا ۵ سال دیگر هیچ پیروزی نخواهیم داشت، اگر بتوانیم در این پنج سال نیروهای خود را به ۳۵۰ تیپ پیاده افزایش بدهیم و تا آن موقع ۲۵۰۰ تانک، ۳ هزار توپ، ۳۰۰ هواپیما و ۳۰۰ هلی کوپتر به‌علاوه تجهیزات لیزری و اتمی که لازمه دفاع در آن موقع می‌باشد ، داشته باشیم و به‌شرط اینکه تا آن موقع شورای عالی پشتیبانی جنگ ۴ الی ۵ میلیارد دلار بودجه برای ما تأمین کند ، می‌توان گفت به امید خدا تا ۵ سال دیگر یعنی سال ۷۱ عملیات آفندی داشته باشیم . البته شرط اجرای آن نیز این است که تا آن موقع بتوانیم آمریکا را از خلیج‌فارس بیرون کنیم و الا نمی‌شود . امام آن نامه ۷ صفحه‌ای آقای رضایی را در آن چند خط خلاصه کرده.

یک‌چیزی را آقای رضایی در این جلسه ۲۶ تیر مطرح کند که این جزء نکات ناگفته یا کمتر گفته ‌است که در این سال‌ها کسی به آن دقت نکرده است، این نکته را آقای روغنی زنجانی (رئیس سازمان برنامه‌وبودجه دولت میرحسین موسوی و هاشمی رفسنجانی) یکی دو سال پیش در یک مصاحبه‌ای مطرح کرده بود؛ آقای روغنی زنجانی در مورد جلسه ۲۶ تیر یک نکته‌ای می‌گوید که کمتر کسی به این نکته دقت کرده و من این نکته را در یک مقاله‌ای که پارسال  چاپ کردم ، آورده بودم . در آن جلسه مسئولین کشور در ۲۶ تیر ۶۷ ، بعدازاینکه گزارش اقتصادی داده می‌شود ، نوبت آقای رضایی می‌شود تا صحبت کند . رضایی می‌گوید که ما خبری به دست آورده ایم که صدام توانسته بمب اتمی بسازد و به این خاطر ما دیگر نمی‌توانیم به جنگ ادامه بدهیم. من این نکته را در آن مقاله آورده‌ام و بعد زیر آن سؤال کردم که آقای رضایی ، جنابعالی این خبر کذب را از کدام منبع اطلاعاتی گرفته‌اید؟ چه شد که چنین خبری را در آن جلسه اعلام کردید؟ خبری که بعداً مشخص شد کاملاً کذب بوده و چرا بعد از آن جلسه شما دیگر در هیچ‌کدام از مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های سال‌های بعد ، چنین مطلبی را اشاره نمی‌کنید که صدام به بمب اتم دست پیداکرده بود؟ ‌صدام در کدام شهر یا در کدام پایگاه نظامی‌اش توانسته چنین تأسیساتی را بر پا کند؟

نسیم آنلاین»: بالاخره آمار ایران و عراق در زمان جنگ موجود است، عراق در زمان جنگ دو برابر ما در جبهه‌ها نیرو داشته است، آیا می‌توانیم بگوئیم که همه مسئولین جمهوری اسلامی جمع شدند و مسئله‌ای نادرست را به امام گفتند و امام هم  قبول کردند؟ دوم در مورد اینکه صدام به سلاح اتمی دستیابی پیدا کرده حالا یا غلو یا اغراق یک طرف اما اینکه صدام از سلاح نامتعارف استفاده کرده و پیشرفت‌هایی که در حوزه رادیواکتیو داشته‌اند بخشی از قصه است . حال آیا می‌توان قبول کرد که برمبنای این اغراق‌هایی که شده و اخبار کذبی که به امام داده‌اند امام چنین تصمیمی گرفتند؟

غضنفری:‌ در مورد سؤال اول اینکه آیا اصلا این باورکردنی است که چهارتا گزارش خلاف واقع به امام بدهند و امام هم بپذیرد؟ اولاً اینها افراد عادی و چهار نفر از افراد کوچه و بازار نیستند که یک خبری را به امام بدهند و امام هم بپذیرد ؛ خیر اینها مسئولین کشور هستند . شما خودتان هم باشید آیا بنا را بر صحت گزارشات اینها می‌گذارید یا بنا را بر کذب گزارشات اینها می‌گذارید؟ به اینها اعتماد کرده‌اید و چند سال است دارید از اینها استفاده می‌کنید و مهره‌هایی هستند که برای اداره کشور و اداره جنگ از آنها استفاده می‌کنید.

حال این افراد دارند گزارشات خلاف واقع می‌دهند و من دلیل خلاف واقع بودنشان را در کتابم ذکر کرده‌ام که یک نمونه‌اش گزارشی است که آقای روغنی زنجانی وزیر برنامه و بودجه می‌دهد که می‌گوید ما پول نداریم و به اصطلاح خزانه خالی است؛ از قول آقای محسن رضایی فرمانده وقت سپاه آورده‌ام که می‌گوید چند وقت بعد از این گزارش ، آقای میرحسین موسوی نخست وزیر وقت به من گفت که این گزارشی که آقای زنجانی داده و به عنوان نظر دولت تلقی شده است این نظر دولت نبود، نخست وزیر بر می‌گردد می‌گوید که این نظر، نظر دولت نبود . “نظر دولت نبود” یعنی این گزارشی که این آقا داده صحت نداشته است . این را آقای محسن رضایی از قول میرحسین موسوی نقل می‌کند؛ چند وقت بعد آقای روغنی زنجانی می‌گوید که این گزارشی که من داده‌ام و در آن آنطور گفته بودم؛ این را خود نخست وزیر به من گفته بود که بنویسم ! یعنی در واقع دست همدیگر را رو می‌کنند .

پس ببینید گزارش اقتصادی را به استناد حرف‌های خودشان نشان داده‌ام که خلاف واقع بوده؛ گزارش سیاسی را نیز به استناد گزارشات و حرف‌های خود مسئولین آن زمان در مورد نیامدن مردم به جبهه آورده‌ام و نشان داده‌ام که خلاف واقع بود . یک نمونه‌ آن ، یادداشت ۵ اردیبهشت ۶۷ خود آقای هاشمی رفسنجانی است که در آن یادداشت می‌گوید که جلسه شورای عالی پشتیبانی جنگ در دفتر رئیس جمهور تشکیل شد و بحث اعزام نیرو به جبهه مطرح شد که گفتند سطح اعزام‌ها خوب است؛ این جلسه ۵ اردیبهشت ۶۷ یعنی حدود ۲ ماه قبل از پایان جنگ تشکیل شده است.

نکته اصلی این است که علی‌رغم اینکه امام عدم صحت بعضی از این گزارشات را هم می‌دانند ولی اینها با این کار در واقع دستشان را به علامت تسلیم بالا برده بودند ؛ حرف ما این است. 

«نسیم آنلاین»: می‌خواستند چه هدفی را از این پذیرش قطعنامه دنبال کنند؟

غضنفری: هدف این است که اینها چند سال است به دنبال خاتمه جنگ با دادن آتش بس هستند؛ آقای هاشمی در مصاحبه‌های بعدی‌اش بروز می‌دهد که از اواخر سال ۶۱ به دنبال این بوده که با اعلام یک آتش بس ، جنگ را خاتمه دهند . یعنی یک آتش بس اعلام کنند و جنگ متوقف شود نه اینکه پایان بپذیرد بلکه متوقف شود و بعد بگویند آقای صدام حالا بیا بنشینیم برای صلح مذاکره کنیم.

می خواستند جنگ را خاتمه بدهند تا زمینه برای برقراری رابطه با آمریکا فراهم شود . نکته‌ای که آقای هاشمی از اواخر سال ۶۱ دنبال می‌کند ، این است و می‌بینید فروردین ۶۲ ایشان با امام مطرح می‌کند که دیگر در رسانه‌های رسمی شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی پخش نشود . می‌گوید این را به امام پیشنهاد کردیم و در یادداشت چند روز بعد هم می‌گوید امام با این پیشنهاد موافقت کرد . بعد در اسفند ۶۳ ایشان مجدداً مطرح می‌کند که می‌خواهیم به امام پیشنهاد بدهیم که شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی پخش نشود که من زیر آن نوشتم که ظاهراً آقای هاشمی فراموش کرده که سال ۶۲ گفته بود که این پیشنهاد را به امام دادیم و امام موافقت کرده ! حالا اگر امام موافقت کرده بود ، پس چطور اسفند ۶۳ دوباره می‌گویید که می‌خواهیم این پیشنهاد را به امام بدهیم؟ پس معلوم است که این حرف صحت ندارد و امام موافقت نکرده است. این پیشنهاد را در سال‌های بعد هم ایشان می‌دهد، دوباره در فروردین ۶۶ ایشان یک نامه‌ای به حضرت امام می‌نویسد، نامه‌ای که در این چند سال اخیر آقای هاشمی در مصاحبه‌اش اشاره می‌کند که دستی نوشتم و تایپش هم نکردم که کسی از آن مطلع نشود و ۶-۷ موضوع را در آن نامه با امام مطرح کرده بودم که یکی از این موضوعات قصه حذف مرگ بر آمریکا بود تا ما بتوانیم با آمریکا مذاکره کنیم؛ می‌گوید امام به این درخواست من جواب نداد اما با آن هم مخالفت نکرد . خب ، جواب نداد یعنی موافقت کرد؟! در صورتی که سیره عملی امام حتی تا آخرین روزهای زندگیش نشان می‌داد که همواره آمریکا را دشمن شماره یک ملت ایران معرفی می‌کرد.

حالا چرا این کار را می‌کنند؟ به خاطر این که زمینه رابطه با آمریکا فراهم شود . البته ایشان این طرح را از سال ۶۱ دنبال می‌کند و امام هم هیچگاه با این موضوع موافقت نکرد و هر بار هم که به نوعی ایشان این پیشنهاد را مطرح کرد ، امام به شدت با آن مخالفت می‌کرد ولی ایشان پشت صحنه کار خودش را می‌کرد. یعنی آقای هاشمی روند ارتباط پنهان سیاسی با آمریکایی‌ها را از همان زمان دنبال می‌کرد که ماجرای مک فارلین یک جلوه بارز آن است . از اردیبهشت ۶۴ اینها دارند این قصه را پشت صحنه و بدون اطلاع امام ، با آمریکایی‌ها دنبال می‌کنند.

سؤال دوم شما این بود که صدام از سلاح غیرمتعارف استفاده می‌کرد و آلمان و فرانسه و دیگران هم به آن کمک می‌کردند؛ بله از سلاح‌های شیمیایی به کرات استفاده می‌کرد، ما و امام هم می‌دانستیم و از کشورهای متعدد دنیا به صدام کمک می‌کردند، آلمان تنها نبود فرانسه هم بود، انگلیس هم بود، آمریکا هم بود و بعضی از کشورهای دیگر هم بودند که در زمینه سلاح‌های شیمیایی و میکروبی به صدام کمک می‌کردند اما تاسیسات اتمی نداشت آن نیروگاه اوسیراک را هم که داشتند آماده می‌کردند و می‌ساختند را در سال ۶۰ اسرائیل بمباران می‌کند و از بین می‌برد؛ چیزی که قرار بود فرانسوی‌ها به عراق کمک کنند و به آنها بدهند ، همان نیروگاه بود که اسرائیلی‌ها نابودش کردند و دیگر صدام طی سال‌های جنگ تجهیزات اتمی نداشت؛ به این دلیل است که می‌گویم آن گزارش آقای رضایی صحت نداشت.

امام با وجود اینکه اطلاع دارد که صدام از سلاح‌های نامتعارف استفاده می‌کند و ۱۲ تیر ۶۷ هم آمریکایی‌ها هواپیمای مسافربری ما را در خلیج فارس سرنگون می‌کنند ، اما مقاومت می‌کند . یعنی امام از موشک‌باران شهرها اطلاع دارد، بمباران شهرها و روستاها را اطلاع دارد، استفاده گسترده صدام از سلاح‌های شیمیایی را اطلاع دارد که یک نمونه‌اش در عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه بود که در یک روز صدام ۵ هزار نفر از مردم خود را با سلاح‌های شیمایی قتل عام کرد ؛ زدن هواپیمای مسافربری ما در خلیج فارس توسط آمریکا را اطلاع دارد ، اما روز بعد از آن یعنی ۱۳ تیر ۶۷ امام در آخرین پیام کتبی قبل از خاتمه جنگ ، مردم را دعوت به حضور گسترده در جبهه برای جنگ با آمریکا و اذناب آمریکا می‌کند . یعنی همه آن چیزها را امام اطلاع دارد، و علیرغم اطلاع به همه آنها و علیرغم آن گزارشاتی که آقای هاشمی به ایشان در خردادماه داده و گفته پول نداریم، خزانه خالی است و مردم به جبهه نمی‌آیند، علی‌رغم همه اینها امام باز هم مردم را دعوت به حضور در جبهه و ادامه مقاومت می‌کند. پس هیچکدام از اینها از دید امام باعث پذیرش قطعنامه نبود، نه بمباران‌های شیمیایی و نه موشک‌باران‌ها و نه زدن هواپیما ، هیچکدام از اینها باعث پذیرش قطعنامه نبود چون امام تا ۲۲ تیر داشت مقاومت می‌کرد و نمی‌پذیرفت . تنها عاملی که نهایتاً باعث شد امام بپذیرد ، گزارشاتی بود که در آن جلسه آقای هاشمی جلوی امام می‌گذارد و اینکه همه مسئولین دست‌هایشان را بالا بردند و گفتند ما دیگر نیستیم و ادامه نمی‌دهیم؛ امام می‌بیند مسئولین اطرافش را خالی کرده‌اند و حاضر نیستند همراهی کنند، اینجاست که می‌پذیرد و می‌گوید جام زهر را سر می‌کشم . و الا امام همه آن مطالب را اطلاع داشت و همه مشکلات را می‌دانست و به خاطر هیچکدام از آن مشکلات حاضر به پذیرش قطعنامه نشد.

نسیم آنلاین»: با این وضعیت یا ما باید بگوییم که امام حرف درستی می‌زدند یا باید بگوییم که آقایان حرف درستی می‌زدند، اگر بگوییم حرف امام برای ادامه مقاومت و اثربخش بودن مقاومت حرف درستی بوده فکت‌هایی هم برای برایش بیاوریم؛ شما گفتید که ما در جبهه‌ها دست برتر را داشتیم در صورتی که حملات نظامی که می‌گویید از جمله بمباران‌ها و حملات شیمیایی و غیره مقابل حرف شما است؛ یعنی اگر ما در جبهه دست برتر را داشتیم پس این حملات شیمیایی چیست؟

غضنفری: دست برتر را داشتیم به این معنی است که ما در مقطع تصویب قطعنامه در سازمان ملل ، یعنی در تیر سال ۶۶ شبه جزیره استراتژیک فاو دست ما بود و ارتباط عراق با دریا را تقریباً ما قطع کرده بودیم. ما هنگامی که عملیات والفجر ۸ را در بهمن ۶۴ انجام دادیم، فاو را بچه‌های ما گرفتند و سال ۶۵ و سال ۶۶ فاو دست ماست تا ۲۸ فروردین ۶۷ ؛ ما روز ۲۸ فروردین است که فاو را تخلیه و عقب‌نشینی می‌کنیم یعنی تقریباً دو سال و دو ماه فاو دست بچه‌های ما بود . ما در روز ۲۸ فروردین بعد از حدود ۲۴ ساعت عقب‌نشینی می‌کنیم.

جزایر مجنون از عملیات خیبر یعنی زمستان ۶۲ دست بچه‌های ما بوده تا ۴ تیر ۶۷ . منطقه عمومی شلمچه تا چند کیلومتری بصره که در عملیات کربلای ۵ در زمستان ۶۵ بچه‌های ما گرفتند ، تا ۴ خرداد ۶۷ دست ما بود . این تاریخ‌هایی که ذکر می‌کنم تاریخ‌های عقب‌نشینی ما است . حمله‌ای که عراق می‌کند و ما عقب‌نشینی می‌کنیم و مناطق دیگر از جمله حاج عمران، میمک، شرهانی و جاهای دیگری که در غرب و شمال غرب کشور داریم، این مجموعه باعث می‌شود که ما دست برتر را در جبهه‌ها داشته باشیم و عراق در موضع ضعف و انفعالی باشد ؛ البته اینکه هواپیمایش بمباران می‌کنند و یا اینکه موشک می‌زند هم هست.

نسیم آنلاین»: همه این مناطق را که ما دقیقا قبل از پذیرش قطعنامه پس داده بودیم؟

غضنفری: نکته اصلی همین است، می‌خواستم به همین جا برسم . چه شد صحنه برگشت و عوض شد؟ صحنه برتری ما در جنگ که سال ۶۶ دست برتر را داریم ، چرا در سال ۶۷ ، ناگهان ۱۸۰ درجه تغییر می‌کند ؟ این یک چرای بزرگ است. از ۲۸ فروردین ۶۷ که فاو سقوط می‌کند و ما فاو را تخلیه می‌کنیم ، تا ۲۲ تیر ۶۷ یعنی در کمتر از ۳ ماه ، ما همه آن مناطقی را که در این چند سال تصرف کرده  بودیم را پس می‌دهیم. در کمتر از ۳ ماه، چرا ؟ این چرایش مهم است!!. یعنی این چرا را با یک علامت سؤال بزرگ باید نشان بدهید که چرا اینطور شد؟ ما که تا چند ماه قبل دست برتر را داشتیم یک دفعه چه اتفاقی افتاد؟ آیا نیروهای رزمنده ما تغییر کرده بودند؟ یا اینکه به یک باره ما همه سلاح و تجهیزاتمان را از دست داده بودیم؟!  این یک سؤال مهم است که نه آقای هاشمی و نه آقای رضایی و نه مسئولین دیگر آن زمان حاضر نیستند این سؤال برای مردم مشخص شود و مردم جواب این سؤال را بدانند . این نکته‌ای است که آنها سعی می‌کنند از باز شدنش برای مردم جلوگیری کنند که کسی جواب این سؤال را نفهمد.

حالا جواب سؤال چیست؟ ما هر چه به امام اصرار می‌کنیم که قطعنامه را بپذیر ، امام نمی‌پذیرند ؛ برای اینکه ما دست برتر را در جنگ داریم . پس باید یک کاری بکنیم این مناطق از دست ما خارج شود و صدام بیاید اینها را از ما بگیرد تا بعد بتوانیم برویم پیش امام و به امام بگوییم که ببین ، دیگر نه فاو را داریم، نه شلمچه را داریم، نه جزائر مجنون را داریم و نه میمک و شرهانی و غیره را، همه را عراق گرفت ؛ پس قطعنامه را بپذیر و اگر نپذیری ، عراق خوزستان را هم جدا می‌کند، چقدر سرسختی می‌کنی؟! قطعنامه را بپذیر ! نکته‌اش این است که باید یک کاری بکنیم که صدام بیاید و اینها را از ما بگیرد و بعد از اینکه گرفت ، برویم سر وقت امام.

 ۲۹ تیر ۶۶ وقتی قطعنامه در سازمان ملل تصویب می‌شود همان موقع خبر می‌دهند که ناوهای آمریکایی در حال ورود به خلیج فارس هستند . مسئولین می‌روند سراغ امام و می‌گویند که آمریکایی‌ها دارند به سمت خلیج فارس می آیند ، چکار کنیم؟ امام می‌فرماید اگر نظر من را می‌خواهید، من باشم ، اولین ناوش که خواست وارد شود ، همان جا آن ناو را می‌زنم ولی شما بروید ببینید که وظیفه تان چیست و همان کار را انجام دهید . ولی مسئولین این کار را نمی‌کنند و فرمانده جنگ به مصلحت نمی‌داند که ناو آمریکایی زده شود . در نتیجه ناوهای آمریکایی می‌آیند ؛ ۵تا، ۱۰تا، ۲۰تا و ۵۰تا همینطور می‌آیند تا اینکه در حدود ۸۰-۹۰ ناو آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی وارد خلیج فارس می‌شوند و بعد می‌زنند سکوهای نفتی ما را از بین می برند ، کشتی‌های جنگی و تجاری ما را می‌زنند، هواپیماهایمان را می‌زنند، بچه‌های رزمنده ما را شهید می کنند و کلی صدمات و خسارات به ما وارد می‌کنند . چرا ؟ به خاطر اینکه مسئولین حاضر نشدند که یک ناو آمریکایی را بزنند . در شهریور و مهر سال ۶۶ نیز بچه‌های ما در خلیج فارس با آمریکایی‌ها درگیر می‌شوند ، البته درگیری‌های پراکنده هر از گاهی دارند . مجله تایم آمریکا اواخر مهر ۶۶ در گزارش می‌نویسد که بعضی از مسئولین ایرانی برای مقامات آمریکایی پیغام فرستاده‌اند و گفته‌اند که شما فعلاً این درگیری‌ها را ادامه ندهید و متوقف کنید تا ما شرایطی را فراهم کنیم که امام خمینی آتش بس و قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرند. این پیغام را مهر سال ۶۶ به صورت مخفیانه برای مقامات آمریکایی فرستادند. چه کسی این پیغام را می‌فرستد؟  امام؟ او که مطلقاً مخالف چنین کاری است . رئیس جمهور هم که مخالف این کار است، رئیس دستگاه قضایی هم که مخالف این کار است . لذا جز یک نفر ، کس دیگری نمی‌تواند این کار را انجام دهد.

دوباره در مهر سال ۶۶ امام می‌فرماید که ناوهای آمریکایی را بزنید،  و باز هم مصلحت نمی‌بینند ! در اردیبهشت سال ۶۷ هم امام باز می‌فرمایند که ناوهای آمریکایی را بزنید ، اما باز هم مصلحت نمی‌بینند ! چرا مصلحت نمی‌بینند؟ این چرا بر می‌گردد به آن سفر مخفیانه آقای “ح. ر” به پاریس که در تاریخ ۸ شهریورماه سال ۶۵ صورت گرفت. من این موضوع را با استفاده از اسنادی که آقای حسن عباسی منتشر کردند ، سال گذشته در مقاله‌ای با عنوان “پشت صحنه میانه‌روی و اعتدال آمریکایی” در نشریه ۹ دی منتشر کردم.

هشتم شهریور ۶۵ آقای “ح. ر” معاون آقای “الف. هـ” می‌رود پاریس و در هتل پاریزین با آقای آمیرام نیر مشاور ضدتروریسم نخست وزیر اسرائیل ملاقات می‌کند . البته تصورش بر این بوده که این طرف مقابل یک مقام آمریکایی است و نمی‌دانسته که این شخص اسرائیلی است ؛ چون آمیرام نیر در هیئت مک فارلین در خرداد ۶۵ به ایران آمده بود و این آقای “ح. ر” با هیئت مک فارلین در ایران ملاقات کرده بود و این آقا را هم در آن هیئت دیده بود . بر این مبناست که آقای الف. ه‍ ایشان را مأمور می‌کند تا به پاریس برود و با آن فرد ملاقات کند . نفر واسط در آن ملاقات ، منوچهر قربانی‌فر بوده که به عنوان مترجم حضور داشته است . آقای ح. ر در آن ملاقات می‌گوید من از جانب آقای الف. ه‍ آمده‌ام و حرف می‌زنم . او در این ملاقات می‌گوید شما خیلی با خمینی نرم برخورد می‌کنید ـ این سخن را خطاب به مقامات آمریکایی می‌گوید ـ و اضافه می‌کند که باید با خمینی از موضع قدرت برخورد کنید . باید به خمینی چنگ و دندان نشان بدهید و باید خمینی را با نیروی نظامی تهدید کنید تا بترسد و عقب نشینی کند. ببینید آقای ح. ر در تاریخ ۸ شهریور ۶۵ دارد به آمریکایی‌ها می‌گوید که به خمینی چنگ و دندان نشان دهید.

۲۹ تیر ۶۶ که آمریکایی‌ها ناوهایشان را به خلیج فارس می‌فرستند ، دقیقاً بر مبنای خطی است که از داخل به آنها داده شده بود که خمینی را با نیروی نظامی تهدید کنید . به همین دلیل است که مصلحت تشخیص داده نمی‌شود که ناوهای آمریکایی زده شوند ، چون خطی است که خودشان از داخل به آمریکایی‌ها داده بودند . و به همین دلیل است که در مهر ۶۶ ناوهای آمریکایی زده نمی‌شوند ، و به همین دلیل است که در اردیبهشت سال ۶۷ ناوهای آمریکایی زده نمی‌شوند ، چون دقیقاً خطی است که خود اینها از داخل کشور داده‌اند، بعد اسم این را شما چه می‌گذارید؟

در ادامه این خط ، شما می‌بینید که آقای هاشمی آبان سال ۶۶ در سمینار روحانیون مازندران سخنرانی می‌کند و می‌گوید که رزمندگان ما فردا جبهه جدیدی در اعماق کردستان عراق خواهند داشت . یعنی خبر عملیات والفجر ۱۰ را داریم از ۴ ماه قبل اعلام می‌کنیم و داریم به صدام گرا می‌دهیم که عملیات ما در کجا خواهد بود ! لذا جبهه عوض می‌شود و جبهه اصلی ما و عملیات اصلی سالانه ما که در سال های ۶۱ و ۶۲ و ۶۳ و ۶۴ و ۶۵ در جنوب است، ناگهان سال ۶۶ تغییر می‌کند و به شمال غرب در کردستان عراق می‌رود . تغییر جبهه‌ای که حضرت آقا با آن مخالف بوده و من این را در گزارشم آورده‌ام . بعضی از فرماندهان عملیاتی سپاه هم با این تغییر جبهه مخالفت می‌کنند ولی تصمیمی بود که بعضی‌ها گرفته‌اند و این کار را انجام می‌دهند. 

نسیم آنلاین»: یعنی حضرت آیت الله خامنه ای که آن زمان رئیس جمهور بوده‌اند ، متوجه خیانت این اشخاص نمی‌شوند؟

غضنفری: پشت صحنه آن قضایا را من و شما داریم ۲۸ سال بعد از پایان جنگ تحلیل می‌کنیم و این اخبار و اطلاعات را ما ۲۸ سال بعد از پایان جنگ داریم کنار هم می‌گذاریم و نتیجه‌گیری می‌کنیم . ۲۸ سال قبل این خبرها را چه کسی می‌دانسته؟ اگر بعضی‌ از این مطالب را برخی می‌دانستند ، ولی همه اینها را به صورت یک مجموعه نداشتند که شما اینها را بچینید کنار هم و به یک جمع‌بندی برسید . شما گزارش سردار غلامعلی رشید را می‌بینید که می‌گوید آذرماه من گفتم که این کاری که ما می‌خواهیم انجام بدهیم ، خطرناک است و صدام کلی نیرو در بصره و العماره جمع کرده، اگر ما نیروها را به شمال غرب ببریم ، صدام موقعیت را غنیمت می‌شمارد و به فاو حمله می‌کند و فاو را از ما می‌گیرد . این حرف را در آذر ۶۶ می‌گوید.

سه هفته قبل از عملیات والفجر ۱۰ یعنی ۲ اسفند سال ۶۶ ، ایشان می‌گوید که رفتم باختران خدمت برادر محسن و گفتم که ما داریم دست به کار خطرناکی می‌زنیم؛ نیروها را از جنوب جمع کرده‌ایم و آورده‌ایم اینجا یعنی کردستان عراق و جنوب را تقریباً بدون دفاع رها کرده ایم و نیروی کمی آنجا باقیمانده، باید حداقل دو لشکر را در فاو نگهداریم . این حرف را سردار رشید ۲ اسفند سال ۶۶ می‌زند؛ سردار رشید می‌گوید ما اگر اینجا عملیات کنیم ، صدام حمله می‌کند و فاو را می‌گیرد ، ولی به هیچ کدام از این هشدارها توجه نمی‌شود.

وزارت اطلاعات از پاییز سال ۶۶ چندین گزارش برای فرماندهی سپاه و فرماندهی جنگ می‌فرستد که عراق در حال آماده‌سازی خود برای پس گرفتن فاو، شلمچه و جزایر مجنون است ؛ ولی به هیچکدام از این گزارشات توجه نمی‌شود.

عمده نیروها را در حالی از فاو تخلیه کردند که خود آقای رضایی بعدها در مصاحبه‌اش اشاره می‌کند و می‌گوید ما حداقل از یک سال قبل می‌دانستیم که صدام دارد خودش را برای پس گرفتن فاو آماده می‌کند.

خب ، کسی که یک دانش اندک نظامی داشته باشد، همین که بداند طرف مقابل قصد دارد به یک نقطه‌ای حمله کند، بدیهی‌ترین کاری که می‌کند این است که نیروهایی که در آن نقطه دارد را تقویت می‌کند و تجهیزات دفاعی را بیشتر می‌کند . ولی اینجا درست ۱۸۰ درجه برعکس عمل می شود ؛ یعنی نه تنها نیروهای مستقر در فاو را تقویت نکردند ، بلکه برعکس ، عمده نیروها را از آنجا بیرون کشیدند و بیشتر تجهیزات دفاعی را از آنجا خارج کردند. 

نسیم آنلاین»: بعضی از مسئولین ما در سال ۶۶ در نمایندگی ایران در سازمان ملل تلویحاً می گویند ما قطعنامه را پذیرفتیم، من می‌خواهم نقش دیپلمات‌ها را در ماجرای قطعنامه از شما بپرسم.

غضنفری: من یک مقاله‌ای را دو سال قبل منتشر کردم تحت عنوان دیپلماسی پنهان ۵۹۸ که روی سایت خودم هست این بحث تلاش‌های دیپلماتیک و نقشی که آقای ظریف و آقای ولایتی در این قضیه بازی می‌کنند را در آن مقاله آورده‌ام.

ببینید در راستای آن زمینه‌سازی که می‌گویند دارند شرایط را آماده می‌کنند تا امام را به این جمع‌بندی برسانند که راه دیگری جز پذیرش ۵۹۸ نداریم، آذر سال ۶۶ سفیر شوروی می‌گوید که ما اخبار مثبتی از دو طرف ایران و عراق دریافت کردیم که نشان دهنده این است که روند به سمت صلح و آتش‌بس می‌رود، چه زمانی این حرف را می‌زند؟ آذر ۶۶ ، یعنی ۸ ماه قبل از پذیرش ایران؛ بعداً در  ۲۱ دی سال ۶۶ آقای ولایتی وزیر امور خارجه یک نامه‌ای به دبیر کل سازمان ملل می زند مبنی بر اینکه ما مشکلی برای پیاده کردن طرح اجرایی دبیرکل نداریم ، طرح اجرایی دبیر کل هم به واقع همان قطعنامه ۵۹۸ است، چیزی جز آن نیست.

در  همین روز یعنی ۲۱ دی سال ۶۶ ، شاهزاده عبدالله که بعد می‌شود ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی، در صحبتی اعلام می‌کند که جنگ ایران و عراق در سال جاری میلادی خاتمه خواهد پذیرفت، سال جاری میلادی یعنی سال ۱۹۸۸، حالا  شاهزاده عبدالله این خبر را از کجا می‌گوید ؟ آیا غیب‌گو بوده ، یا خبری است که به او داده‌اند ؟! این را اینجا داشته باشید، در ۹ اسفند سال ۶۶ آقای ولایتی وزیر امورخارجه به دبیر کل سازمان ملل نامه می‌زند که ما آماده اجرای قطعنامه هستیم. استدلال هم می‌کنند که قطعنامه ۵۹۸ الزامی به پذیرش طرفین ندارد و از طرفین فقط خواسته که مفاد آن را اجرا کنند نگفته که بپذیرند و اینطور می‌گویند که ما گفته‌ایم آماده اجرای قطعنامه هستیم.

چهار روز بعد از آن یعنی ۱۳ اسفند سال ۶۶ ، آقای محمد جعفر محلاتی نماینده ما در سازمان ملل یادداشت رسمی به رئیس شورای امنیت می‌دهد و اعلام می‌کند که جمهوری اسلامی آماده اجرای قطعنامه می‌باشد. خبر این اعلام توافق هم در رسانه‌های داخل کشور سانسور می‌شود تا کسی در داخل کشور از آن مطلع نشود.

آقای رضایی در سال‌های ۸۵ و ۸۷ و ۸۸ در سه مصاحبه این مسئله را اشاره می‌کند و می‌گوید که همه فکر می‌کنند که ایران قطعنامه را در سال ۶۷ پذیرفته در صورتی که یک سال قبل از آن ایران پذیرفته بود اما علنی‌اش نمی‌کردند برای اینکه بتوانند کارهای دیپلماتیک پشت صحنه را انجام بدهند. آقای حسین علائی هم در کتابش این را اشاره می‌کند، خود آقای ولایتی هم در کتابش به این نامه ۹ اسفند و ۱۳ اسفند اشاره می‌کند . با وجود این ، وقتی از آقای هاشمی در مصاحبه‌ای می‌پرسند که آقای محسن رضایی یک همچین چیزهایی را گفته ، می‌گوید خیر، چنین چیزهایی صحت ندارد، شاید منظورشان میان خودشان باشد . آقای هاشمی می‌خواهد بگوید شاید فرماندهان سپاه پذیرفته‌اند ، ما که نپذیرفته‌ایم ! یعنی آقای هاشمی فرمانده جنگ و رئیس مجلس آن زمان ، این مسئله را تکذیب می‌کند؛ نکته جالب هم همین است که ایشان تکذیب می‌کند . من این تکذیب را در مقاله ای آورده‌ام و نشان داده ام که جای دیگری آقای هاشمی رفسنجانی دارد این را تایید می‌کند و می‌گوید وقتی قطعنامه ۵۹۸ صادر شد ـ یعنی تیر سال ۶۶ ـ ما ۷ یا ۸ ماهی با شورای امنیت چانه می‌زدیم تا شرایط ما را بپذیرند و وقتی پذیرفتند و در آن لحاظ کردند ما هم قطعنامنه را پذیرفتیم . خب ۷-۸ ماه بعد از تصویب قطعنامه می‌شود اسفند سال ۶۶ نه تیر سال ۶۷، تیر سال ۶۷ می‌شود یک سال بعد از آن نه ۸ ماه ! یعنی آقای هاشمی هم به طور غیرمستقیم  این را در جای دیگری تایید می‌کند.

حالا چرا آقای ولایتی آن نامه ۹ اسفند را می‌زند؟ دلیلش جالب است، همان دیپلماسی پشت صحنه است که نقش آقای محمدجواد ظریف اینجا مشخص می‌شود. آمریکایی ها وقتی می‌بینند ما حاضر نیستیم ۵۹۸ را بپذیریم یک قطعنامه دیگری را طراحی می‌کنند تا ما را تحت فشار تحریم‌های نظامی و سیاسی بگذارند و ما مجبور شویم قطعنامه ۵۹۸ را بپذیریم . شوروی و چین جلوی آمریکا را در سازمان ملل می‌گیرند و نمی‌گذارند آمریکا این را به تصویب برساند آن هم بنا به مصالح خودشان .

آقای محمدجواد ظریف اوایل اسفند سال ۶۶ یک نامه‌ برای وزارت خارجه می‌فرستد؛ دقت کنید تا این تاریخ آقای ظریف هنوز عضو وزارت خارجه نیست و با ویزای دانشجویی در آمریکا است و به عنوان کارمند محلی با دفتر نمایندگی ما همکاری دارد و عضو رسمی وزارت خارجه نیست البته ۶-۷ سال است که با دفتر نمایندگی ما در آمریکا همکاری می‌کند و در مذاکرات هم هست با این حال عضو رسمی وزارت خارجه نیست . حال این آقای ظریف یک نامه‌ای را اوائل اسفند ۶۶ به وزارت خارجه می‌فرستد برای آقای ولایتی و می‌گوید که نماینده شوری در سازمان ملل آمد پیش من و به من گفت آمریکا دوشنبه آینده می‌خواهد دوباره این قطعنامه تحریمی را در شورای امنیت مطرح کند و به ما هم از مرکز دستور دادند که دیگر مقاومت نکنیم و بگذاریم این قطعنامه مسیر خود را طی کند یعنی قطعنامه علیه ایران تصویب شود.

این را من از قول کتاب خاطرات خود آقای ظریف و همچنین کتاب آقای ولایتی در مقاله‌ «دیپلماسی پنهان ۵۹۸» آورده‌ام؛ آقای ولایتی بر اساس نامه‌ای که آقای جواد ظریف در اوائل اسفند ۶۶ فرستاده ، آن نامه ۹ اسفند را به دبیر کل سازمان ملل می‌زند و می‌گوید ما آماده اجرای قطعنامه هستیم و ۴ روز بعد از آن هم آقای محلاتی یک یادداشت رسمی به رئیس شورای امنیت سازمان ملل می‌دهد آن هم بر اساس گزارش دروغی که آقای ظریف برای وزارت خارجه فرستاده بود.

آقای ظریف در حالی به نقل از نماینده شوروی در سازمان ملل به وزارت امورخارجه نامه می‌زند که وی چنین حرفی را نزده بود؛ اینها را از کتاب خود آقای ظریف نقل می‌کنم، می‌گوید چند روز بعد از این ماجرا روس‌ها یک هیئت رسمی از کا گ ب می‌فرستند به ایران و با مقامات اطلاعاتی ایران ملاقات می‌کنند و در ملاقات روس‌ها به مقامات ایرانی می‌گویند که نمایندگی ایران در نیویورک به شما خیانت کرده ما به او گفته بودیم که جلوی این قطعنامه می ایستیم اما او به شما برعکس منعکس کرده‌ است . آمدن این هیات در اسفند سال ۶۶ چند روز بعد از نامه آقای ولایتی و نامه نماینده ما در سازمان ملل است و می‌گوید آقای محمد جواد ظریف دروغ گفته است.

بعد آقای ظریف برای اینکه این کار خود را توجیه کند در کتابش می‌گوید این هیئتی را که روس‌ها به ایران فرستادند ، گزارش خلاف واقع و دروغ به ایرانی‌ها دادند و اینها قصدشان از این کار این بود که من را خراب کنند . من این را در مقاله‌ام آورده‌ام و بعد از آقای ظریف سؤال کرده ام که آقای ظریف ! شما آن موقع چکاره مملکت بودید؟ آیا رئیس جمهور بودی؟ نخست وزیر بودی؟ یا وزیر امورخارجه ؟ که روس‌ها یک هیئت رسمی بفرستند ایران و در یک ملاقات رسمی یک گزارش دروغ بدهند که شما را خراب کنند؟! شما یک کارمند محلی ما در نیویورک بودی که هنوز عضو وزارت خارجه هم نشده بودی و با ویزای دانشجویی آنجا بودی. روس‌ها یک هیات رسمی بفرستند بیاید اینجا و در یک جلسه رسمی با مقامات ایرانی یک خبر خلاف واقع بدهند که توی کارمند محلی را خراب کنند؟! این را چه کسی می‌پذیرد؟

آقای ظریف با یک گزارش خلاف واقع در اسفند ۶۶ صحنه سیاسی جنگ را به نفع آمریکا و به نفع عراق عوض می‌کند. گزارش دروغی که البته اینجا پشت زمینه هم دارد، یعنی آن کارهای قبلی‌اش از داخل کشور در حال انجام شدن بود و آن ملاقات‌های پشت پرده با آمریکایی‌ها و پیغام فرستادن برای آمریکایی‌ها از داخل کشور هست و آن هم می‌آید چاشنی این می‌شود.

وقتی ما ۹ اسفند و بعد ۱۳ اسفند رسماً به شورای امنیت اعلام می‌کنیم که ما آماده اجرای قطعنامه ۵۹۸ هستیم معنایش این است که همان روز داریم به آمریکا و به صدام اعلام می‌کنیم که ما قطعنامه را پذیرفته‌ایم، خیالتان راحت باشد، ما دیگر رفته ایم توی خط پایان جنگ و بنا نداریم جنگ را ادامه بدهیم؛ خیالتان از ناحیه ما مطمئن باشد.

نسیم-1

این جریان نمی‌گذارد خبر این اقدامات در داخل کشور منتشر شود و امام مطلع گردد.

این دیپلماسی پشت صحنه دقیقاً در راستای همان تعویض جبهه از جنوب به شمال غرب می‌باشد، این خط و آن خط دقیقا در یک راستا حرکت می‌کند یعنی در راستای پایان جنگ حرکت می‌کند نه ادامه جنگ. قرار است که نیروها به آنجا بروند و از چند ماه قبل هم به صدام گفته‌ایم که جبهه ما کجا خواهد بود و خیالت از جنوب راحت باشد ما دیگر در جنوب قصد نداریم عملیات جدی علیه تو داشته باشیم ! صدام هم با خیال راحت آمده ۴۰۰ هزار نیرو آورده در جنوب مستقر کرده؛ در این شرایط او عکس العمل جدی نسبت به عملیات والفجر ۱۰ ما نشان نمی‌دهد این را هم خود آقای هاشمی در یادداشت‌های اسفند سال ۶۶ خود آورده و هم آقای محسن رضایی و هم آقای غلامعلی رشید در گزارشاتش آورده که همه اینها را در مقاله‌ام ذکر کرده‌ام؛ عملیات ما در ۲۳ اسفند ۶۶ در حلبچه، کردستان عراق آغاز شد، در مورد این عملیات می‌گویند چند روز از عملیات گذشته و بچه‌های ما همینطور به جلو می‌روند ولی خبری از مقاومت جدی نیروهای عراقی نیست؛ بر خلاف عملیات‌های قبلی که عراق شدیداً پاتک می‌کرد و عکس‌العمل نشان می‌داد ، اینجا مقاومت جدی دیده نمی‌شود . این را هم آقای هاشمی، هم محسن رضایی و هم سردار رشید در گزارشات‌شان می‌آورند و شبیه به اینها را می‌گویند؛  رضایی می‌گوید ما یک هفته در آنجا عملیات کردیم ولی خبری از آن پاتک‌های سنگین عراق که در عملیات‌های دیگر بود اینجا خبری نیست، هیچ عکس العمل جدی نشان نمی‌دهند . چرا ؟ چون صدام عملیات ما را دقیقاً در راستای نقشه خودش می‌داند که نیروهای ما در شمال غرب عراق در کوه‌های کردستان سرگرم شوند و جنوب ما خالی باشد تا او راحت فاو را بگیرد . یعنی کاری که ما داریم می‌کنیم دقیقاً مطابق با نقشه خود صدام است . خب برای چه عکس العملی نشان بدهد؟ تنها عکس العملش این است که بمباران شیمیایی بکند و مردم خودش را قتل عام کند تا با ما همکاری نکنند.

شما در این عملیات اصلاً پاتک های سنگین مثل پاتک‌هایی که در جنوب می‌زدند ، از عراق نمی‌بینید . عراق اصلاً اقدام به انتقال نیروهایش از جنوب به شمال غرب نمی‌کند برای اینکه می‌داند نقشه ما چیست. حالا همه اینها را کنار هم بچینید شما چه نتیجه‌ای می‌گیرید؟

نسیم آنلاین»: نتایج و عایدی قطعنامه ۵۹۸ برای ایران چه بود؟

غضنفری: عایدی‌اش این بود که آتش بس موقت برقرار شد آن هم فقط سه روزه ، و سه روز بعد از پذیرش قطعنامه ، عراق دوباره به ما حمله کرد، خرمشهر و آبادان را محاصره کرد و تا نزدیک اهواز هم پیشروی کرد و شهرهای غرب را هم یکی یکی داشت جلو می‌آمد؛ دستاورد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ ، اشغال مجدد خاک ما توسط رژیم صدام بود . اما برخلاف حرف آنهایی که تا چند روز قبل دست‌هایشان را به علامت تسلیم بالا برده بودند و به امام گفته بودند که ما دیگر نمی‌توانیم در مقابل دشمن مقاومت کنیم و ما دیگر پول و امکانات نداریم و مردم هم دیگر به جبهه نمی‌آیند ، وقتی صدام مجدداً از روز ۳۰ تیر ۶۷ به ما حمله می‌کند ، همان رزمندگان و همان مردم ما آن عکس‌العمل را با یک نامه دو خطی امام نشان می‌دهند . امام در پیامش می گوید : “اینجا نقطه حیاتی میان اسلام و کفر است یعنی نقطه شکست و یا پیروزی اسلام یا کفر است، و اینجا باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست . اینجا یا سپاه حیاتی دوباره در کشور پیدا می‌کند و یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مرده ای می‌شود” . یک پیام کوتاه امام آنچنان وضعی را به وجود می‌آورد که در ظرف ۴۸ ساعت بعد از این پیام امام ، صدام مجبور می‌شود دستور عقب‌نشینی به همه نیروهایش بدهد که برگردند پشت مرزها، چرا؟ چون آنچنان انهدامی از نیروهای صدام صورت می‌گیرد که چاره‌ای دیگر برایش نمی‌ماند.

یک سرهنگ عراقی بعداً تعریف می‌کند و می‌گوید که در آن چند روز حمله‌ای که ما دوباره کردیم ، ۱۸ تیپ زرهی عراق منهدم شد . حالا اینجا ما از آقای رضایی و دیگر مسئولین سؤال کردیم شما که ماه قبل می‌گفتید ما تا پنج سال بعد هیچ پیروزی نخواهیم داشت و نمی‌توانیم از پس حملات دشمن بر بیاییم و باید ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳ هزار توپ و ۳۰۰ هواپیما و ۳۰۰ هلیکوپتر و ۵ میلیارد دلار بودجه داشته باشیم و آمریکا هم از خلیج فارس بیرون برود ؛ چطور شد یک ماه بعد از آن نامه که هیچکدام از آن امکانات را هم نداشتید ، ولی ۱۸ تیپ زرهی عراق منهدم شد ! آیا ملائکه و جنیان اینکار را کردند؟! این کار را همین رزمنده ها کردند ، البته امدادهای الهی نیز قطعاً بوده است .

همین بچه‌های رزمنده و مردم خودمان ایستادند؛ پس چرا می‌روید به امام گزارش می‌دهید که ما دیگر هیچ پیروزی نخواهیم داشت و دیگر نمی‌توانیم از پس حملات دشمن بر بیاییم و ما دیگر توانش را نداریم؟ این نشان می‌دهد که داشتید گزارش خلاف واقع به امام می‌دادید.

گفتید نیرو نداریم در جبهه ، پس اینهایی که در جبهه بودند چه کسانی بودند؟ آقای شمخانی در مصاحبه تلویزیونی سال ۹۰ گفته بود که آخر جنگ مردم به جبهه نمی‌آمدند و ما کمبود نیرو داشتیم و مجبور شدیم که قطعنامه را بپذیریم . به ایشان در کتاب راز قطعنامه گفتم که آقای شمخانی ، قبل از اینکه این فرمایش را بفرمایید ، بهتر نبود که یادداشت ۱۵ مرداد ۶۷ آقای هاشمی را می‌خواندید ؟ آقای هاشمی در این روز نوشته بود که ظهر آقای شمخانی آمد، گزارش عملیات سپاه را داد و گفت ۳۰۰ گردان نیرو حاضر است و آمدن نیرو همچنان ادامه دارد . آقای شمخانی ، این یعنی اینکه مردم جبهه نمی‌آمدند؟!

خب ، اینها را کنار هم بگذارید و ببیند که از داخل آنها چه چیزی در می‌آید ؟

مصاحبه فوق در تیر ماه ۱۳۹۵ انجام گرفته است.

۱ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید